هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 488

صفحه 488

علامه مجلسی گفت: من این سخن شما را قبول ندارم. رئیس اشرار گفت: این مسئله مورد قبول همه ی ما است. علامه مجلسی گفت: آیا شما هرگز زنان و نمک خداوند عالم را نخورده اید؟! چون رئیس اشرار این سخن را شنید، تأملی کرد و یک مرتبه از جای خود حرکت کرد و رفت. دار و دسته اش نیز همه پشت سر او از مجلس خارج شدند. صاحب خانه به علامه مجلسی گفت: کار بدتر شد؛ چون اینها با قهر و غضب رفتند. علامه مجلسی گفت: کاری است که شده تا ببینیم بعد ها چه خواهد شد.

صبح روز بعد، رئیس اشرار و دزدها به در خانه ی علامه مجلسی آمد و عرض کرد:

سخن دیشب شما بر من اثر کرد، اکنون توبه کرده و غسل نموده ام. مسایل دینی را به من تعلیم بدهید.

و چنین بود که به سبب اخلاص و نفس گرم و مسیحایی ) علامه مجلسی آن شخص از هدایت یافتگان شد.

صاحب کتاب قصص العلما (میرزا محمد تنکابنی پس از نقل این داستان نوشته است:

من این حکایت را از ملا محمد صالح برغانی شنیده ام که آن را بالای منبر نقل کرد.(1)

از توام با رب فراموشی مباد)

هر که میخواهد، فراموشم کند(2)

حکایت 642: ریش پرست؟

در بغداد، در خانقاهی شیخی از صوفیان بود که ریش بسیار درازی داشت و به آن بسیار علاقه مند بود و اغلب مشغول خدمت به ریش خود می شد؛ به آن روغن می مالید، شانه میکرد و هنگام خواب برای این که در هم و پریشان نشود آن را در کیسه ای می کرد.

شبی شیخ در خواب بود که یکی از مریدان برخاست و به ریش شیخ حمله برد و آن را درو


1- مردان علم در میدان عمل ج 1، ص 48 - 47؛ به نقل از : قصص العلما، ص 233.
2- ملا فاضل.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه