هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 489

صفحه 489

کرد، صبح که شیخ از خواب برخاست و ریش خود را بر باد رفته دید نزد رئیس خانقاه شکایت برد. رئیس، صوفیها را جمع کرد و از قهرمان این کار پرس و جو کرد. مرید دروگر گفت: من بودم که ریش حضرت شیخ را درو کردم؛ چون دیدم این محاسن برای شیخ بتی شده است که آن را عبادت میکند؛ از این رو از باب نهی از منکر آن را از بین بردم تا شیخ عبد خدا(1) شود، نه عبد لحیه ( بنده ی ریش) (2)

حکایت 643: همسایهی سید جواد

فقیه کامل سید جواد عاملی نویسنده ی کتاب مفتاح الکرامه می گوید: شبی مشغول شام خوردن بودم که درب خانه زده شد. درب را باز کردم، دیدم خادم علامه سید بحر العلوم است و گفت: سید بحر العلوم شام در نزدش است و منتظر شماست.

با خادم به منزل سید بحر العلوم رفتم، همین که خدمتش رسیدم، فرمود: از خداوند نمی ترسی که مراقبت نداری؟! عرض کردم: استاد! مگر چه شده است؟ فرمود: مردی از برادران هم مذهب تو (محمد نجم عاملی) برای خانواده اش از فقر خرمای زاهدی آن هم نسیه می گیرد و هفت روز بر آنان گذشته و جز خرما طعم هیچ چیز دیگری را نچشیده اند! امروز نزد بقال رفت تا چیزی بگیرد، بقال او را جواب کرده و خجالت کشید و الآن خود و خانواده اش بدون شب را بدون شام می گذرانند. تو غذای سیر می خوری با این که همسایه ات مستحق است؟ عرض کردم: من هیچ اطلاعی از وضع او نداشتم! فرمود: اگر آگاهی داشتی و کمک نمی کردی، یهودی بلکه کافر بودی؛ ناراحتی من برای این است که چرا از حال برادران دینیات تفحص نمیکنی. اکنون این ظرف های غذا را خادمم برمی دارد؛ با او برو در خانه ی آن مرد و بگو میل داشتم امشب با هم غذا بخوریم و کیسه ی پول( 120 ریال) را در زیر حصیر او بگذار و ظرف ها را برمگردان.

سید جواد می گوید: من با خادم به منزل آن مرد رفتیم و دستور استاد را انجام دادیم، همسایه گفت: این غذا را اعراب نمی توانند درست کنند، بگو متعلق به چه کسی است و با اصرار گفتم: از سید بحرالعلوم است.

سوگند یاد کرد و گفت: جز خدا تاکنون کسی از حال من آگاهی نداشت، حتی8.


1- بندهی خدا.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 11، ص 208.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه