هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 50

صفحه 50

مثابت آب باشد و از غایت تواضع، خوی آب گیرد و چون با همدیگر آمیزش و اختلاط کنند و اتحاد ورزند، حق - سبحانه و تعالی - به برکت آن اتحاد و اجتماع، صد هزار ریاحین صلح و شادی و گلستان وفا و صفا پدید آرد و نباتات راحات و خوشی ها روییدن گیرد.» فرمود که «اکنون ای نور الدین! چون برادرت حکم خاکی گرفته، از جا نمی جنبد و به صلح تو نمی خنبد، تو آب صفت گرم کن و قدم رنجه فرما و به سوی او روان شو تا روان یاران بیاساید و شکرکنان شکران ها دهند.«فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ »(1) اولی هر کس عفو و اصلاح کند، پاداش او با خداست.]

چو فرمودست حق کالمملح خیر(2)

رها کن ماجرا را ای یگانه

فی الحال سر نهادند و صالحانه صلحی کردند.(3)

حکایت 53: عیب جویی پریزینت!

دیل کارنگی می گوید: (آبراهام) لینکلن رئیس جمهور اسبق آمریکا، در ایام جوانی گرفتار عیب جویی و بدگویی از دیگران بود، حتی هنگامی که در ولایت «ایندیان» مسکن داشت، گاهی درباره ی افراد، شعر هجوآمیز می ساخت، نامهی مضحک می نوشت و اوراق را در رهگذر آنان می انداخت و بدین وسیله استهزائشان می کرد. بعد که در شهر «أسپرینگ فیلد»، شغل وکالت دادگاه پیدا کرد، نامه های سرگشاده راجع به بدخواهان خود به جراید می فرستاد و سرانجام روزی فرا رسید که پیمانه لبریز شد.

در سال 1842 لینکلن با یکی از سیاستمداران ایرلندی به نام «جیمز شیلدز» در افتاد. او مردی خود خواه و ستیزه کار بود و لینکلن در روزنامه ی «اسپرینگ فیلد» مورد سخریه و استهزائش قرار داد.

شیلدز مغرور و حساس از این اهانت سخت برآشفت، نویسندهی نامه را شناخت، نزد وی رفت و او را به جنگ تن به تن دوئل دعوت کرد. لینکلن نمی خواست دوئل کند، به این کار عقیده نداشت، ولی برای نجات شرافت خود مجبور به تمکین بود. او را در انتخاب اسلحه آزاد گذاشتند؛ چون دارای دست و بازویی بلند بود، شمشیر را برگزید و مشغول تمرین شمشیربازی شد.

روز معین هر دو خصم در کنار شط میسی سی پی به هم رسیدند و دست به خون


1- (1) شوری، 40
2- (2) وَالصُّلْحُ خَیْرٌ »(نساء، 128)؛ و صلح، بهتر است.
3- (3) مناقب العارفین ج 1، صص 465 - 464.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه