هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 500

صفحه 500

شدم فرمود: این نامه را شما نوشتید؟ گفتم: بله. گفت: احسنت احسنت بیا جلو، سپس فرمود: هر وقت لفظ جلاله را می نویسید تجلیل کنید، من نوشته بودم (ان شاء الله) و کلمه ی «تعالی» را ننوشته بودم، ایشان کنار آن کلمه ی «تعالی» را اضافه کرده بودند. آری، بزرگان ما این قدر مؤدب بودند.(1) عرض میکنم: فکر نمیکنم کسی به یاد داشته باشد که مرحوم امام خمینی در سخنرانی های شان یک بار پس از کلمه ی خدا یا خداوند، عبارت «تبارک و تعالی» را به کار نبرده باشد.

حکایت 652: نکته ای ادبی

یکی از خلفا کنیزکی داشت، روزی در دست او دستهای مسواک دید، گفت: ما هذا؟ این چیست؟ کنیز گفت: محاسنک یا أمیر... و نگفت مساویک. چون مساویک ( علاوه بر معنای مسواک ها) به معنی بدی های تو است.(2)

حکایت 653: جواب بی ادبی معاویه

مردی به نام شریک بن اعور که بزرگ قوم خود بود، در زمان معاویه زندگی می کرد. او قیافه ی بدی داشت و اسمش هم (شریک ) خوب نبود و اسم پدرش هم اعور؛ یعنی چشم معیوب بود.

در یکی از روزهایی که معاویه خلیفه بود، شریک نزد وی رفت. معاویه با بی ادبی به این مرد که بزرگ قوم خود بود، گفت: نام تو شریک است و برای خدا شریکی نیست. پسر اعوری! سالم از اعور بهتر است. صورت بدگلی داری و خوشگل بهتر از بدگل است، پس چرا قبیله ات تو را به آقایی خود برگزیده اند؟ شریک در مقابل سخن معاویه گفت: به خدا قسم! تو معاویه هستی و معاویه، سگی است که عوعو می کند و تو عوعو کردی. نامت را معاویه گذاشتند. تو فرزند حربی (نام جد معاویه) هستی و سلم و صلح بهتر از حرب (جنگ) است. تو فرزند صخری ( نام جد دیگر معاویه) و زمین هموار از سنگلاخ بهتر است؛ با این همه چگونه به خلافت رسیده ای؟! معاویه که جواب حرف های بی ادبانه ی خود را می شنید، گفت: ای شریک! تو را قسم 8


1- مردان علم در میدان عمل، ج 4.
2- مردان علم در میدان عمل، ج 8
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه