هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 503

صفحه 503

می شود. آن شخص اکتفا کرد که قرآن ها به دست امام برسد و به اصطلاح او، به دست امام تبرک شود. او گفت: همین مقدار که این قرآن ها با دست امام لمس شده باشد، برای بچه های جبهه بسیار خوشحال کننده است. .

ما هم قبول کردیم و قرآن ها را که در یک پاکت بزرگ بود، نزد امام بردیم، در آخر کار که می خواستیم از خدمت امام برگردیم، یکی از آقایان پاکت قرآن ها را به طرف دست حضرت امام برد. معظم له به گمان این که طبق معمول، گاهی نبات و امثال آن را برای تبرک می بردیم دست شان را جلو آوردند و وقتی چشم شان به داخل پاکت افتاد، فرمودند: چیه؟ به عرض رسید: این ها قرآن هایی است که شامل چند سوره است. خواسته اند که برای جبهه تبرک شود! امام که همیشه حرکاتش کاملا آرام بود، ناگهان به طور بی سابقه و با شتاب دست شان را عقب کشیدند و با لحنی تند فرمودند: من قرآن را تبرک کنم؟ این چه کارهایی است می کنید؟!(1)

حکایت 659: شدت ادب میرداماد

مرحوم میر داماد نه تنها از محرمات و مکروهات پرهیز می کرد، بلکه از مباهات که خلاف ادب به نظر بیاید نیز پرهیز می کرد چنانچه رسیده است پاهای خود را دراز نمی کرد چه در منزل و چه در مجلس؛ چون همیشه خود را در محضر پروردگار می دانست. ا در لئالی الاخبار می نویسد: میر داماد تنها هنگام مرگ پاهایش را خودش رو به قبله کرد و عرض کرد: پروردگارا! مدت هاست بی ادبی نکردم، اما چون حالا امر خودت هست، پاهایم را دراز می کنم. (2)

حکایت 660 : آداب مجالس

روزی رسول اکرم صلی الله علیه واله وارد یکی از خانه های خود شدند. اصحاب به محضر ایشان مشرف شدند، به گونه ای که اتاق پر شد. در این وقت جریر بن عبدالله وارد شد؛ اما محلی برای نشستن نیافت و در آستانه ی اتاق نشست. حضرت عبای خود را برداشتند و به او2.


1- سرگذشت های ویژه از زندگی حضرت امام خمینی ج 5، ص 69-68
2- مردان علم در میدان عمل، ج 2.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه