هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 519

صفحه 519

فریاد می زد، ابن سلار به او می گفت: «اکنون سخن من در گوش تو فرو می رود!» سپس به دستور ابن سلار پیکر بی جان ابی الکرم را با همان میخی که در گوش داشت، به دار آویختند.

ابی الکرم با گفته ی خود خاطر ابن سلار را آزرد و به دل او زخم زد. اگر ابن سلار دارای سجایای انسانی بود با گذشت چند هفته و حداکثر چند ماه، زخم دلش بهبود می یافت و آن خاطرهی تلخ را فراموش می کرد، ولی او گرفتار بیماری فکر و فساد اخلاق بود و بر اثر خود خواهی، کینه توزی و انتقام جویی جراحت خاطرش التیام پیدا نکرد. به همین جهت پس از گذشت چند سال که به وزارت رسید و قدرت انتقام به دست آورد، گفتهی ابی الکرم را تلافی نمود و دل خویش را شفا بخشید، ولی در انتقام جویی مرتکب عمل وحشیانه و غیر انسانی شد و مردی را به جرم گفتن یک جمله، با وضع فجیع و دردناکی به هلاکت رساند.(1)

حکایت 676: بدتر از زنان شقی النفس

معاویه کاخ بسیار باشکوه و مجللی از بیت المال مسلمین به نام کاخ خضراء ساخته بود.

روزی با جمعی از چاپلوسان خود دور هم در آن کاخ نشسته بودند، ناگاه مردی ناشناس از راه رسید و وارد بر معاویه شد، آثار خستگی سفر و گرد و غبار راه بر سر و سیمایش هویدا بود، نامه ای به معاویه داد. او نامه را باز کرد با دقت مطالعه کرد و به زمین گذاشت. اطرافیان منتظر خبری تازه بودند و خواستند بدانند نامه از کیست و چه نوشته است. همه ساکت بودند. معاویه دوباره نامه را برداشت و خواند و به زمین گذاشت. بهت اطرافیان زیادتر شد، بار سوم نیز نامه را خواند. نخست وزیر و مستشار حیله گرش، عمرو عاص گفت: این چه نامه ای است که این قدر توجه شما را به خود جلب نموده و چه مطلبی دارد که شما را ناراحت کرده است.

معاویه گفت: این نامه از بزرگ شخصیت انسانی، علی بن ابی طالب است. چیزی که مرا به تعجب درآورده، یک جمله ی آن است که علی یا خواسته با من شوخی کند یا مرا آزمایش کند و آن جمله این است که نوشته «دست از کارهای ناروا و زشت و مردم فریبی بردار


1- اخلاقی از نظر همزیستی و ارزش های انسانی (گفتار فلسفی) ج 1، ص 184؛ به نقل از: لغت نامه دهخدا ص 320، (آ، ابوسعد).
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه