هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 542

صفحه 542

فراموش مکن! خداوند می فرماید: «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی » (1)؛ آیا او ندانست که خداوند همه ی اعمالش را می بیند؟! از دیدگاه یک مؤمن واقعی، عالم محضر خدا است و همه کارها در حضور او انجام می گیرد و همین شرم حضور برای دوری از گناهان کافی است. (2)

از توام یارب فراموشی مباد

هر که می خواهد، فراموشم کند(3)

حکایت 694: تا شب

گویند: صاحب دلی برای اقامه ی نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران همه او را شناختند؛ پس از او خواستند که پس از نماز بر منبر رود و پند گوید. پذیرفت.

نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله ی نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده ی مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید!(4)

حکایت 695: قیمت حکومت؟

آورده اند: واعظی به نام ابن سماک بر هارون الرشید وارد شد و هارون از او تقاضای موعظه کرد. واعظ گفت: ای امیر مؤمنان! اگر در موقع تشنگی زیاد تو را از آب جلوگیری کنند چقدر می دهی تا شربت آبی به تو بدهند. گفت: نیمی از مملکتم را. باز پرسید: اگر به همان مقدار آبی که خوردی هنگام ادرار کردن در مجرای تو بول حبس شود و نتوانی خارج کنی، چقدر میدهی که نجاتت دهند؟ جواب داد: نیم دیگر از مملکتم را. واعظ گفت: در این صورت تو را نفریبد و مغرور نکند سلطنتی که به شربتی آب و بول کردنی بیش نمی ارزد!(5)2.


1- علق، 14
2- قصه های قرآن، ص 149؛ تفسیر نمونه ج 20، ص 66
3- ملا فاضل.
4- حکایت پارسایان؛ به نقل از: گزیدهی تذکره الاولیا، ص 147.
5- پند تاریخ ج 3، صص 93 - 92.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه