هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 567

صفحه 567

حکایت 723: دشمن شیرین

یکی از ملوک(1) عرب، رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده، سواری از در درآمد و بشارت داد که فلان قلعه را به دولت خداوند گشادیم و دشمنان اسیر آمدند و سپاه و رعیت آن طرف به جملگی مطیع فرمان گشتند. ملک نفسی سرد برآورد و گفت:

«این مژده مرا نیست، دشمنانم راست»؛ یعنی وارثان مملکت

بدین امید به سر شد، دریغ عمر عزیز

که آن چه در دلم است، از درم فراز آید

امید بسته برآمد ولی چه فایده زآنک

امید نیست که عمر گذشته باز آید

حکایت 724: غایت ظلم

آورده اند که نوشین روان عادل(2) را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود، غلامی به روستا رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت: زنهار نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد. گفتند: از این قدر چه خلل آید؟ گفت: بنیاد ظلم در جهان اول اندک بوده است، هر که آمد بر او مزیدی کرد تا بدین غایت رسید.

اگر ز باغ رعیت، ملک خورد سیبی

برآورندغلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه(3) که سلطان ستم روا دارد

زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ

حکایت 725 : بطش

سیه گوش(4) را گفتند: تو را ملازمت صحبت شیر به چه وجه اختیار افتاد؟ گفت: تا فضلهی [باقیمانده ] صیدش می خورم و از شر دشمنان در پناه صولت او زندگانی می کنم.

گفتندش: اکنون که به ظل حمایتش درآمدی و به شکر نعمتش اعتراف کردی، چرا نزدیک تر نیایی تا به حلقه ی خاصانت در آرد و از بندگان مخلصت شمارد؟ گفت: همچنان از بطش [برخورد قهرآمیز ] او ایمن نیستم!

اگر صد سال، گبر آتش فروزد

اگر یک دم در او افتد بسوزدی.


1- ملوک (جمع ملک): پادشاهان.
2- استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری می نویسد: انوشیروان، پادشاه ظالم ساسانی است که او را به غلط، «عادل» نامیده اند. مسلنه حجاب، ص 30. حکایت ها و هدایت ما در آثار استاد شهید آیت الله مطهری، ص 157.
3- تخم مرغ و پرندگان
4- ظاهرا از گربه سانان است، مثلا گربه ی وحشی.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه