هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 57

صفحه 57

(مرتکب نمی شد)، پس به خدمت امیر مؤمنان علی - رضی الله عنه - رسید و گفت: یا امیر مؤمنان! جمله طریقت (تمامی راه ها ) بر من بسته گردانیدی و مرا معلوم شد که سر همه ی بدیها، دروغ گفتن است. پس از سر گناهان در گذشت.(1)

حکایت 62: مبارزه با شیطان

کاسبی بود در بازار کاشان، به شاگرد خود گفت: اگر مشتری آمد و قیمت جنس را پرسید و من دروغ گفتم، تو تف بینداز به صورت من. قرار ما این است، اگر این کار را کردی نصف مغازه ام را به تو می دهم و اگر سکوت کنی، اخراجت میکنم!(2)

حکایت 63: کیفر سوگند دروغ

پس از این که نفس زکیه و شهید باخمری ( ابراهیم بن عبد الله) در مقابل حکومت غاصبانه ی بنی عباس خروج کردند و شهید شدند، برادر آنها یحیی بن عبد الله از ترس دستگیر شدن و جور بنی عباس (هارون الرشید) به طرف دیلم فرار کرد. مردم دیلم به او اعتقاد و ایمان محکمی پیدا کردند و پیوسته قدرت و شوکت یحیی بن عبد الله وسیع تر می شد.

هارون برای رفع خطر و ضررهایی که پیش بینی می کرد، لشگر انبوهی به دیلم روانه کرد و دستور داد به هر طریقی که می توانند این خطر را رفع کنند. فضل بن یحیی که فرماندهی لشگر را به عهده داشت با یحیی بن عبد الله وارد مذاکره شد و قرار شد که از جانب هارون الرشید امان نامه ای با امضا و شهادت جمعی از قضات، دانشمندان، فقها و بزرگان بنی هاشم برای او صادر شود تا یحیی دست از مخالفت بردارد.

پس از مدتی، امان نامه به همراه هدایا و تحفههایی از طرف هارون رسید، یحیی نیز از دیلم حرکت کرد. آنها در روزهای اول با نهایت گرمی و مهربانی با او برخورد کردند؛ ولی پس از مدتی هارون پیمان خود را شکست و یحیی بن عبد الله را زندانی کرد. در یکی از


1- (1) جوامع الحکایات، ص 288. نظیر این حکایت به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز نسبت داده شده است.
2- (2) خاطرات از زبان حجت الاسلام محسن قرائتی
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه