هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 575

صفحه 575

مروت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته.

دوش(1) مرغی به صبح مینالید

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلص را

مگر (2) آواز من رسید به گوش

گفت: باور نداشتم که تو را

بانگ مرغی، چنین کند مدهوش

گفتم: این شرط آدمیت نیست

مرغ، تسبیح گوی و من خاموش(3) عرض میکنم: اگر مسلمانی در حالت خواب و بیداری پس از سحر و نزدیک صبح برای خواندن نماز صبح مردد باشد و به یاد حکایت فوق بیفتد، به ویژه اگر در همان حال پرندگان بالاخص گنشجکان در حال جوش و خروش و سر دادن آواز صبحگاهی باشند، به احتمال قوی برای اقامه ی فریضه ی صبح خود را از رختخواب می کند.

حکایت 747: مردانگی

یکی از صاحبدلان، زورآزمایی را دید به هم برآمده و کف در دهان آورده. گفت: این چه حالت است؟ گفتند: فلان، دشنام دادش. گفت: این فرومایه، هزار من سنگ برمی دارد و طاقت سخنی نمی آرد؟

لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار

عاجز نفس فرومایه، چه مردی چه زنی

گرت از دست برآید، دهنی شیرین کن

مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

حکایت 748: عزت و ذلت

دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو، نان خوردی. باری این توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی، که خردمندان گفته اند نان خود خوردن و نشستن، به که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن.

عمر گرانمایه درین صرف شد

تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا

ای شکم خیره به تایی بساز

تانکنی پشت به خدمت دو تا


1- دیشب.
2- از قضا، اتفاقا
3- این حکایت ظریف سعدی، تلمیحی لطیف است به آیاتی چند از قرآن مجید از قبیل: اسراء، 44، نور، 41، جمعه، 1، تغابن، 1، انبیاء، 79.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه