هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 580

صفحه 580

بوده و در آن لهو و لعب رواج داشته، آیا این شرکت و عدم ترک آن و نهی نکردن از منکر، کار صحیحی بوده؟! وای بر شما که از عمل تان جگرم سوراخ و دلم آتش گرفته، من از شنیدن این خبر وحشتناک دلم گرفت. من اگر بمیرم خونم به گردن شماست.» حاج میرزا محمد حسین سپس از منبر به زیر آمد و به خانه رفت و سخت مریض شد.

طبیب از او عیادت کرد و گفت: برای این مریض، تغییر آب و هوا لازم است. ایشان را به باغ سالاری در بیرون از شهر شیراز منتقل کردند.

در همان ایام مرتاضی هندی به شیراز آمد، می گفتند: متخصص رمل و اسطرلاب است و احیانا پیشگویی هم می کند. یکی از تجار متدین بازار که از ارادتمندان میرزا بود، نزد مرتاض آمد و گفت: مال التجاره ای دارم که به قران برخورده، می خواهم ببینم که این قران از آن برطرف می شود یا نه؟ مرتاض ساعتی غرق در اندیشه شد، تاجر گفت: اگر نمی دانی مرا معطل نکن. مرتاض گفت: آنچه به زبان گفتی، در دلت نیست. تاجر گفت: پس چیست؟ مرتاض گفت:

زاهدترین خلق زمانه بیمار است و تو می خواهی بدانی که وضعش به کجا می انجامد، او بیش از شش ماه مهمان شما نخواهد بود.

همان گونه که مرتاض گفته و پیش بینی کرده بود، حاج میرزا محمد حسین پس از شش ماه از شدت اندوه شنیدن خبر گناه دیگران، از دنیا رفت.(1)

هر که در این درد گرفتار نیست

یک نفسش در دو جهان بار نیست

هر که از این واقعه بویی نبرد

جز به صفت، صورت دیوار نیست

خوار شود در ره او همچو خاک

آن که در این واقعه خون خوار نیست(2)

حکایت 755: شرط بهشت

حضرت صادق علیه السلام فرمود: عده ای از انصار خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله آمدند و پس از سلام عرض کردند: یا رسول الله ! حاجتی داریم. فرمودند: حاجت شما چیست؟ گفتند:

درخواست بزرگی است. فرمودند: هر چه هست، بگویید. گفتند: می خواهیم بهشت را برای ما ضمانت کنید.

پیامبرصلی الله علیه واله سر برداشتند و فرمودند: ضمانت می کنم به شرط این که از احدی چیزی نخواهید. آنها پس از این، چنان بر شرط خود پا بر جا بودند که اگر در مسافرت هنگامری


1- عرفان اسلامی (حسین انصاریان) ج 2، ص 235.
2- عطار نیشابوری
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه