هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 59

صفحه 59

آنچه گفتی تو را بینت أشاهد باید. گفت: دارم و به یکی از اسیران اشارت کرد. حجاج فرمود: چه گواهی داری؟ گفت: راست می گوید، من آن جا بودم. گفت: چرا در آن منع کردن تو با وی یار نشدی؟(1) گفت: از آن که من تو را دشمن داشتم. حجاج هر دو را آزاد کرد، یکی به سبب حق وی و دیگری به سبب صدق وی.

و آن بزرگ گفته است: «لو کان الکذب ینجی فالصدق أولی»؛ اگر(2) دروغ مرد را از بلا رهائد، راست اولین تر باشد که در مانده را خلاص دهد!(3)

حکایت 65: ولید بن عقبه

ولید بن عقبه از مسلمانانی بود که ابتدا ظاهری خوب داشت تا جایی که رسول خدا صلی الله علیه و اله او را مأمور کرد به سوی قبیله بنی مصطلق برود و زکات و صدقات آنان را بگیرد. وقتی افراد قبیله شنیدند مأمور پیامبر آمده، برای خوش آمدگویی آمدند.

چون در زمان جاهلیت میان ولید و این قبیله دشمنی بود خیال کرد آنها برای کشتن او مهیا شده اند، پس به مدینه برگشت و نزد پیامبر آمد و گفت: اینان زکات مالشان را نمی دهند در حالی که قضیه به عکس بود.

پیامبر صلی الله علیه و اله ناراحت شد و قصد کرد سپاهی به طرف آن قبیله بفرستد که خداوند این آیه را نازل کرد: «ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر شخص فاسقی برای شما خبر آورد تحقیق کنید.»(4) پس از نزول آیه، ولید دروغگو به عنوان انسان فاسد شناخته شد و پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند:

او اهل دوزخ است و بعد او با عمرو عاص شراب خورد و دشمنی با پیامبر صلی الله علیه و اله و امیرالمؤمنین را شیوه خود کرد، آن گاه از طرف خلیفه ی سوم به امارت کوفه منصوب شد.

گفته اند یک روز صبح در حالت مستی، نماز صبح را چهار رکعت خواند.(5)


1- (1) او را کمک نکردی۔
2- (2) «لو» در این عبارت عربی به معنی «اگرچه» است و در اصطلاح لو وصلیه نامیده می شود.
3- (3) جوامع الحکایات، ص 289.
4- (4) حجرات، 6
5- (5) یکصد موضوع، پانصد داستان ج 1، 248؛ به نقل از: سفینه البحار ج 2، ص 688
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه