هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 604

صفحه 604

ایستد. اگر از خداوند طلب بخشش کند، بر او چیزی ننویسد و چنانچه چنین نکند تنها یک عمل زشت بر او نوشته شود.»(1)

حکایت 791 : قاضی نالان و تستی فرشتگان

آورده اند. در بنی اسرائیل قاضیی بود که پسرش از دنیا رفت، او بسیار ناراحت شد و بی تابی می کرد. دو فرشته ( به صورت انسان) نزد او برای قضاوت آمدند، یکی از آنها گفت:

گوسفندان این مرد به کشتزار من آمده و آن را خراب کرده اند. دیگری گفت: این زراعت در میان کوه و نهر آب واقع شده و برای من راهی جز این نبود که گوسفندان را از کشتزار او سوی نهر آب ببرم.

قاضی به اولی گفت: آیا تو هنگام زراعت، نمی دانستی که آن جا راه مردم است که گوسفندان خود را از آن راه به آب می رسانند؟ او در پاسخ گفت: ای قاضی! تو هنگامی که دارای فرزند شدی، نمی دانستی که سرانجام می میرد! پس طبق قضاوت خودت رفتار کن.

سپس آن دو فرشته به سوی آسمان عروج کردند.(2)

حکایت 792: کلید درهای بسته

شیخ بهایی می فرماید: ای مسکین! عزم تو ضعیف است و نیت تو ثابت نیست، قصد تو خالص و پاک نیست؛ از این جهت است که در برای تو باز نمی شود و حجاب از مقابل تو برداشته نمی شود. اگر عزم و تصمیمت جدی، نیتت خالص و قصدت بی عیب بود، در برای تو باز می شد بدون نیاز به کلید، چنان که برای پوشف(علیه السلام) باز شد. هنگامی که تصمیم و عزمش را جزم نمود در خلاصی از وقوع در فاحشه و نیتش را خالص نمود و جدیت کرد در فرار از زلیخا.(3)

یوسف وش، آن که زود رود بهر فتح باب

محتاج التفات کلیدش نمی کنند

حکایت 793: مردم زمانه!

قثم زاهد می گوید: راهبی را بر در بیت المقدس دیدم، در حالی که حیران و متحیر بود،


1- داستان های عارفانه در آثار علامه آیت الله حسن زاده آملی
2- داستان ها و پندها، ج 5: به نقل از: صد کلمه ی قصار (شیخ عباس قمی).
3- جامع الدرر ج 1، ص 250.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه