هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 61

صفحه 61

حکایت 68 : چوپان دروغگو!

شیخ اجل سعدی می گوید: دروغ گفتن، به ضربت لازم(1) ماند که اگر نیز جراحت درست شود، نشان بماند؛ چون مانند برادران یوف که به دروغی موسوم (نامور شدند، (2) نیز به راست گفتن ایشان، اعتماد نماند.(3) «قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا »(4)

یکی را که عادت بود راستی

خطایی رود، در گذارند از و

و گر نامور شد به قول دروغ

دگر راست، باور ندارند از و(5)

حکایت 69: دروغی به قیمت جان

صفوان ساربان می گوید: بعد از کشته شدن محمد و ابراهیم پسرهای عبد الله بن حسن، مردی نزد منصور دوانیقی آمد و گفت: جعفر بن محمد غلام خود را فرستاده است که از شیعیان مال و اسلحه بگیرد و قصد قیام و مخالفت دارد. محمد پسر عبد الله بن حسن نیز به او کمک کرد. منصور خشمگین شد و به عموی خود که فرماندار مدینه بود، دستور داد فوره جعفر بن محمد را نزد او بفرستد. فرماندار نیز نامهی منصور را خدمت حضرت فرستاد و عرض کرد: فردا باید عازم شوی. صفوان می گوید: حضرت به من فرمودند:

شتری برای ما مهیا کن تا فردا به سوی عراق حرکت کنیم.

همین که حضرت به مکان منصور رسید، به خانه ی او رفت، اجازه ی ورود خواست و داخل شد. منصور ابتدا به ایشان احترام گذاشت؛ ولی کم کم شروع کرد به سرزنش کردن و گفت: شنیده ام که معلی - غلام حضرت . برای تو مال و اسلحه جمع میکند. ایشان فرمودند: به خدا پناه می برم. این سخن دروغ است. منصور گفت: سوگند بخور، حضرت قسم خوردند. منصور درخواست کرد که به طلاق و عتاق سوگند یاد کند.(6) حضرت فرمودند: به خدا قسم خوردم قبول نکردی، اکنون می خواهی همانند زماند.


1- لازم: شمشیر.
2- یوسف، 18- 16.
3- یوسف، 82-81
4- یوسف، 18، 83 (یعقوب(علیه السلام) گفت: بلکه امری را نفس مگار در نظر شما بسیار زیبا جلوه داده است.
5- گلستان. باب هشتم، در آداب صحبت (مصاحبت و همنشینی)
6- قسمی است که در جاهلیت می خورند که زن طلاق باشم یا بنده هایم آزاد باشند.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه