هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 620

صفحه 620

حکایت 815: بانوایان

شمس الدین احمد افلاکی در کتاب «مناقب العارفین» می نویسد:

منقول است که روزی خادمه ی حرم از قلت منال وجه درم شکایت می کرد. حضرت مولانا جلال الدین رومی فرمود که اگر هزار دینار بدهند و گوش و بینی و عضوی دیگراز بدن تو جدا کنند، راضی باشی؟ گفتا: پی، فرمود: پس چرا دعوی بی نوایی میکنی؟ پس بی نوا نباشی، بانوا باشی، و چندین قیمتی چیزها که با خود داری، چرا قدر آن را ندانی و شکر آن را نکنی و صبر فقرا را رأس المال [سرمایه] خود نسازی «وَاشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ »(1) او شکر نعمت خدا را به جا آورید، اگر - تنها به او را می پرستید.)

زانک شاکر را زیادت وعده است

آنچنانک قرب، مزد سجده است(2)

حکایت 816: دستمال شکر

عالم فاضل، حکیم عارف مرحوم «محمد حسن نائینی نیستانکی» در کتاب «گوهر شب چراغ» می نویسد:

حکایت است که استادی شاگردی داشت، روزی شاگرد به محضر استاد رسید، در حالی که سر خود را با دستمالی بسته بود. استاد پرسید: چرا سرت را بسته ای؟ شاگرد گفت:

از دیشب تا به حال به سردرد دچار شده ام؛ لذا سرم را بسته ام. استاد گفت: سبحان الله! عجبا تو در طول عمرت در نعمت خدا و عافیتش به سر بردهای، ولی یک بار به سرت کتاب شکر نبستی، حال که یک روز به سردرد مبتلا شدی، به سرت کتاب شکایت بسته ای!(3)

حکایت 817: خدمت مادرانه

آورده اند: مردی به شخصی گفت: من مادری پیر و کهنسال دارم که همواره او را بر دوش خود حمل می کنم تا به کارهایش برسد. آیا با این کار، حق او را ادا کرده ام؟ آن شخص گفت: نه، چون مادرت همین کار را در کودکی ات برای تو انجام می داد و آرزوی بقا و ادامه ی زندگی ات را داشت، ولی تو این کار را برای او انجام می دهی و آرزوی نیستی29


1- نحل، 114.
2- مناقب العارفین ج 1، ص 452.
3- گوهر شب چراغ، ص 229
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه