هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 634

صفحه 634

حالا صبح برو آن گدای درب صحن را از جایش بلند کن، سنگی زیر اوست، آن سنگ را بردار اموال زیادی از ژوار دزدیده شده و در آن جا پنهان است، بردار و مال این مرد هم روی آنهاست، به صاحبش رد کن.

صبح برخاستم و موضوع را با کفشداری در میان گذارده و با عده ای به سراغ آن وسایل رفته و او را از جایش بلند کرده و سنگ را برداشتیم و اموال را مشاهده کرده و تمامش را به صاحبان آن برگرداندیم. خود من هم اعلان کردم هر که پولی بابت تربت به من داده است، بیاید بگیرد یا به جای آن هر چه می خواهد جنس بردارد، به همان میزان همه را رد کردم و آنهایی که از ولایت دور آمده و از من خریداری کرده بودند، به همان مقدار از علما سئوال کردم بنا شد اجناس را فروخته و رد مظالمش را بدهم. همه را رد کردم و خودم به سقایی مشغول شدم.(1)

حکایت 833: عمر مضاعف

جوانی به حضرت داوود - علی نبینا و آله و علیه السلام - سخت ارادتمند و علاقمند بود، او همه کارهایش را رها کرده بود، و هر روز خدمت حضرت داوود می رسید و کتاب زبور را می خواند.

یک روز حضرت ملک الموت به دیدن حضرت داوود(علیه السلام) رفت و در ضمن، نگاه تندی هم به جوان کرد. حضرت داوود فرمود: مثل این که نظر خاصی به دوست ما داری؟ حضرت عزرائیل فرمود: بلی، هفته دیگر چنین روزی قرار است جان این جوان گرفته شود. حضرت داوود(علیه السلام) فرمود: آیا این وعده قطعی است؟ حضرت عزرائیل فرمود: بله، وعدهی قطعی است.

حضرت داوود(علیه السلام) چون به جوان علاقمند بود، خیلی متأثر شد و از او دلجویی کرد و در ضمن گفت و گو از او پرسید: آیا ازدواج کرده ای؟ جوان گفت: خیر، ازدواج نکرده ام.

حضرت داوود(علیه السلام) با خود گفت: یک هفته بیش تر به آخر عمر این جوان نمانده است و او هنوز مجرد است، به همین خاطر به فکر افتاد همسری برای او پیدا نماید.

حضرت داوود(علیه السلام) مردی از بنی اسرائیل را که فردی با ایمان و با اخلاص بود، طلبید و موضوع را با وی در میان گذاشت و از دخترش برای جوان خواستگاری نمود، او هم فورا اطاعت کرد و پس از رضایت دختر، حضرت دختر را به عقد آن جوان درآورد و عروسیمس


1- کرامات الرضویه، روضات الزاهرات؛ به نقل از: کشکول شمس
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه