هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 654

صفحه 654

خدای بکش.» چون مادرم چنان دید، دعا کرد و گفت: «یا رب! تو از وی خشنود باش و درجتش، درجه ی اولیا گردان.» دعای مادرم در حق من مستجاب شد و مرا بدین جای رسانید.(1)

حکایت 855: جور استاد!

آورده اند: روزی ابو مریم معلم امین و مأمون فرزندان هارون الرشید امین را با چوب تنبیه کرد به طوری که بازوی او زخمی شد. هنگام ظهر هارون آن دو را برای خوردن ناهار فرا خواند، أمین عمده آستین خود را بالا زد تا پدرش جای زخم را ببیند. هارون از او پرسید: دستت چه شده است؟ آمین گفت: معلمم ابو مریم مرا زده است. هارون خدمتکاری را فرستاد تا ابو مریم را حاضر کنند. پس از حضور وی، هارون او را گرامی داشت و به خوردن غذا دعوت کرد و از او پرسید: چرا امین از شما گله می کند؟ ابو مریم عذر خواهی کرد و گفت: کنترل خود را از دست دادم و به چنین تنبیهی دست زدم، جدا از شما معذرت میخواهم. هارون گفت: خیر، أقتله لأن یموت خیر من أن یموق؛ او را بگش؛ چون اگر بمیرد، بهتر از آن است که بر اثر کودنی و حماقت و درس نخواندن هلاک گردد!(2)

پادشاهی پسر به مکتب داد

لوح سیمینش بر کنار نهاد

بر سر لوح او نبشته به زر

جور استاد، به ز مهر پدره

حکایت 856: دلگرمی به رحمت خدا؟

حجت الاسلام و المسلمین استاد حسین انصاریان در کتاب عرفان اسلامی (شرح جامع کتاب مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه ) می نویسد: استاد اخلاق، عارف بزرگوار، مفسر قرآن، مرحوم حاج شیخ محمود یاسری - رحمه الله علیه - می فرمود:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جبرئیل فرمود: از عجایبی که دیده ای برایم بازگو کن.

جبرئیل ( امین وحی) گفت: در زمان های گذشته در حالی که قرار بود بر یکی از پیامبران الهی نازل شوم، عابدی را در جزیره ای دیدم که با کمال شوق به عبادت حق مشغول بود و از خدا می خواست مرگش در حال سجده فرا رسد.

عبادتش را نیکو یافتم، زمان بندگی اش را چهار صد سال دیدم، دعایش را مستجاب مشاهده کردم، علاقمند شدم وضع قیامتش را ببینم، برایم اعجاب آور بود. روز قیامتش8.


1- بستان العارفین.
2- محاضرات الادبا ج 1، ص 108.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه