هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 657

صفحه 657

عوام بود، حالش منقلب می شود در همان تاریکی به خدا مناجات می کند و عرض می کند:

خدایا! تو قادری. مگر نیستی؟ باعث نشو که من سبب گریهی طفل یتیم شوم. چارهی کار مرا بساز.

در همان شب یا شب های بعد خداوند آقای حاج شیخ را از مادرش (همسر اول) مرحمت می کند و حاج شیخ به دعا و مناجات آن شب به وجود می آید حاج شیخ شش ساله بود که پدرش فوت می کند و در حضانت مادرش تربیت می شود. می فرمود: در طفولیت وقتی بعضی از کارهایی که خلاف طبع مادرم بود، انجام می دادم، می گفت: طفلی که به زور از خدا بگیری بهتر از تو نمی شود.(1)

حکایت 859: یا حاضر و یا ناظر

یکی از عارفان بزرگ که کرامات عجیبی از او نقل شده، سهل شوشتری است. روزی از او پرسیدند: چگونه به این مقام و مرتبه رسیدی؟ پاسخ داد: من در کودکی نزد دایی ام زندگی می کردم، وقتی هفت ساله بودم نیمه شب ادرار به من فشار آورد. به ناچار از رخت خواب برخاستم و به دستشویی رفتم. وقتی برگشتم که بخوابم، دایی ام را دیدم که رو به قبله نشسته، عبایی به دوش کشیده، عمامه ای دور سرش پیچیده و مشغول نماز خواندن است.

از حالت او خوشم آمد، کنارش نشستم تا نمازش تمام شد. آن گاه از من پرسید: پسرم! چرا نشسته ای؟ برو بخواب.

گفتم: از کار شما خوشم آمده و می خواهم پهلوی شما بنشینم. گفت: نه، برو و بخواب .

من رفتم و خوابیدم. شب بعد از خواب بیدار شدم. وقتی از دستشویی برگشتم باز هم دایی ام مشغول نماز خواندن بود. کنارش نشستم، به من گفت: برو و بخواب. گفتم: دوست دارم هر چه شما می گویید من هم تکرار کنم.

دایی ام مرا رو به قبله نشانید و گفت: یک مرتبه بگو یا حاضر و یا ناظر. من هم تکرار کردم. سپس دایی گفت: برای امشب کافی است، حالا برو و بخواب.

این کار چند شب تکرار شد و هر شب عبارت یا حاضر و یا ناظر را چند بار تکرار می کردم. کم کم وضو گرفتن را نیز آموختم و پس از این که وضو میگرفتم، هفت بار میگفتم: یا حاضر و یا ناظر.1.


1- مردان علم در میدان عمل، ج 1.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه