هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 661

صفحه 661

کند، به یقین فضیلتی کم نظیر است؛ اما در کتابی خواندم که یکی از علما در شب زفاف، چنان غرق مطالعه و مجذوب علم شد که به اتاق دیگری رفت و عروس را تنها گذاشت، در حین مطالعه به ناگاه فکری کرد و با خود گفت: آیا به واقع الآن وظیفه ی من ( و تکلیفی که خداوند از من خواسته) مطالعه کردن است یا رفتن نزد عروس و به این نتیجه رسید که تکلیف و وظیفه اش رفتن نزد عروس است؛ لذا از اتاق مطالعه به حجله رفت.

حکایت 865 : ابلیس و امید شفاعت اهل بیت(ع)

از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است که زنی بود از جنیان نام وی عفرا، نزد حضرت رسالت آمد و شد کردی و علم آموخت، و جنیان را تعلیم دادی. دو سه روزی نیامد.

رسول صلی الله علیه واله حال وی از جبرئیل پرسید. گفت: خواهرش در بحر اخضر وفات کرده است، بدان جا شده است. بعد از آن که عفرا بیامد، خواجه صلی الله علیه واله گفت: از عجایب ها چه دیدی؟ گفت: یا رسول الله! ابلیس را دیدم که در بحر اخضر بر سنگی سفید ایستاده و دست برداشته و می گفت: خداوندا! تو سوگند خورده ای که مرا در دوزخ کنی. من صبر کنم تا سوگند خود را راست کنی. بعد از آن گویم که خداوندا! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام مرا از دوزخ خلاص ده، دانم که خلاص دهی.

ابلیس را گفتم: این چه دعاست؟ گفت: پیش از آدم به هفت هزار سال، این نام ها را دیدم بر ساق عرش، دانستم که گرامی ترین خلقانند نزد خدای عزوجل، هر که ایشان را به شفیع آرد، حق تعالی حاجت او روا کند، هرکه پناه با ایشان دهد، از عذاب خلاص و نجات یابد. (1)

حکایت 866: حمایت از حیوانات

روزی امام حسن مجتبی(علیه السلام) هنگام غذا خوردن، جلوی سگی که در نزدیکی ایشان ایستاده بود، چند لقمه غذا انداخت. کسی پرسید: یابن رسول الله! اجازه می دهید سگ را دور کنم؟ حضرت فرمود: به حیوان کاری نداشته باش، من از خدایم حیا می کنم که جانداری به غذای من نگاه کند و من غذایش ندهم و آن از خود برانم!(2)

حکایت 867: وظیفه ی خدایی!


1- داستان عارفان.
2- داستان های بحار الانوار؛ به نقل از: بحار الانوار ج 43، ص 352.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه