هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 670

صفحه 670

خدمت حاجی و عرض کرد: مردم استدعا می کنند که حضرت عالی برای دعای باران تشریف ببرید. حاجی متعذر شدند که من پیرم و قوت رفتن ندارم. معتمد الدوله عرض کرد: تخت روان برای شما می فرستم که در آن بنشینید و تشریف بیاورید. آن مرحوم فرمودند: آخر با تخت غصبی به دعای باران رفتن و طلب باران نمودن چه مناسبت دارد و آیا خداوند آن دعا را مستجاب می کند؟ آقا محمد مهدی پسر مرحوم حاجی عرض کرد: خودمان تخت برای شما می سازیم و چوب هم در خانه داریم. آقا فرمود: عیبی ندارد، پس فرستادند نجار آمد و تخت را ساخت. آن گاه در میان شهر جار کشیدند که از روز شنبه مردم روزه بگیرند که روز شنبه با حال روزه به همراه حاجی به دعای باران حاضر شوند. مردم روزه گرفتند و در روز موعود اجتماع کردند. حاجی روی تخت نشست، اطراف تخت را گرفتند به طرف تخت فولاد بردند از آن طرف ارامنه جلفای اصفهان هم آمدند صف کشیدند و کتاب های انجیل را باز کردند از طرف دیگر یهودی های اصفهان هم تورات را برداشته و آمدند.

مرحوم حاجی برگشت، نگاهی کرد و دید ارامنه یک طرف صف کشیده اند و یهودی ها از یک سمت، سرش را برهنه نمود و به سوی آسمان بلند کرد و عرض کرد: خدایا! ابراهیم محاسنش را در اسلام سفید کرده، امروز مرا پیش یهودی ها و نصاری خجالت مده که یک دفعه ابر آمد و در همان ساعت باران شروع شد.(1)

حکایت 878 : قضا و قدر

از حل معضلات، تنها گویندهی با آبروی سلونی (2)، امام علی (علیه السلام) پرسیدند: قدر چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفُوهُ؛ راهی است تاریک، آن را مپیمایید و دریایی است ژرف، وارد آن نشوید و رازی است خدایی، خود را به زحمت نیندازید.(3)

حکایت 879: حمد بی جا

گفت: سی سال است که استغفار می کنم از گناه یک شکر گفتن. گفتند: چرا؟87


1- مردان علم در میدان عمل، ج 1؛ به نقل از: داستان های شگفت ( آیت الله دستغیب)
2- سونی: (هر چه دل تان می خواهد) از من بپرسید.
3- نهج البلاغه، حکمت 287
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه