هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 674

صفحه 674

طار حضرت موسی به صدای بلند صدا زد: ای کسی که چهل سال است معصیت خدا را می کنی، برخیز از میان ما بیرون رو؛ زیرا خدا به خاطر شومی تو باران رحمتش را از ما قطع کرده.

آن مرد عاصی برخاست، نگاهی به اطراف کرد، دید کسی بیرون نرفت، فهمید خودش است که باید بیرون رود. با خود گفت: چه کنم، اگر برخیزم از میان مردم بروم، مردم مرا می بینند و می شناسند و رسوا می شوم، اگر نروم خدا باران را نازل نمی کند. همان جا نشست و از روی حقیقت و صمیم قلب از کارهای زشت خود پیشمان شد و توبه کرد.

یک دفعه ابرها آمدند، به هم متصل شدند و چنان بارانی آمد که تمام سیراب شدند.

حضرت موسی علیه السلام فرمود: الهی! کسی که از میان ما بیرون نرفت، چطور شد که باران آمد؟ خطاب شد: به شما باران دادم به سبب همان کسی که شما را منع کردم و گفتم از میان شما بیرون برود.

حضرت موسی علیه السلام فرمود: خدایا! می شود این بنده ی معصیت کار را به من نشان دهی؟! خطاب شد: ای موسی! آن وقتی که مرا معصیت می کرد، رسوایش نکردم حالا که توبه کرده او را رسوا کنم! حاشا من نمامان و سخن چینان را دشمن میدارم، حال، خودم سخن چینی کنم؟! من ستار العیوب هستم، بر کارهای زشت مردم روپوشی می کنم، خود بیایم آبروی اشخاص را بریزم!(1)

حکایت 883: توبهی مالک بن دینار

آورده اند: مالک بن دینار یکی از عرفای زمان خود بوده که در جوانی اش بسیار فرد گنه کار و زشت کردار بود و یکی از شراب خواران روزگارش بود که فضل خدا او را رستگار نمود. خودش می گوید: سبب توبه ی من از گناه و آلودگی این بود: اول کار عادت زیادی به شراب داشتم. خداوند به من دختری عنایت فرمود من مشعوفش شدم چون به راه افتاد مهرش در دلم زیاد شد و با هم مأنوس شدیم. او قاتی پیش می آمد که شراب بنوشم او دامن مرا می گرفت و می کشید و شراب ها را بر زمین می ریخت کم کم دخترم بزرگ شد ولی متاسفانه در سن دو سالگی از دنیا رفت، مرگ او خیلی در من اثر گذاشت که در شب نیمه ی شعبان شراب زیادی خوردم و نماز نخوانده خوابیدم در خواب دیدم قیامت برپا شده و من هم در میان مردم هستم در این هنگام از پشت سر صدایی شنیدم که نظر مرا به خود جلبن.


1- فصص التوابین.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه