هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 680

صفحه 680

عیال می آیند، سپس هر کدام از آنها با گریه های صدادار با خواهش و تواضع و گدائی فریاد می زنند. ای اهل من، ای فرزندان من، ای خویشان من، رحم و مهربانی کنید، چیزی برای ما بفرستید، خدا شمارا رحمت کند، ما را بخاطر بیاورید، ما را فراموش نکنید؛ بر غربت و غریبی ما رحم کنید، بدرستی که ما در زندان تنگ و اندوه و غم و زاری و سخنی ماندیم پس رحم کنید.

در دعاها و صدقه ها بر ما بخل نورزید، شاید بتوسط دعا و صدقه شما خدا بر ما رحم کند. ما هم قبلا مثل شما بودیم دریغ کردیم و حال دستمان از همه جا کوتاه گردیده، شما هم پیش از آن که مثل ما شوید، دریغ نکنید، صدقه بدهید، دعا کنید، نیکی کنید، احسان فرمائید.

ای دریغا ما هم مثل شما توانا بودیم، ای بندگان خدا بشنوید سخنان ما را و فراموش نکنید ما را، بدرستیکه این مالها و این زرهائی که در دست شماها است در دست ما هم بود و ما دریغ و بخل کردیم و در راه خدا خرج نکردیم. مالهایمان را اندوختیم از آن استفاده نکردیم و جمع کردیم و حقمان را ندادیم و رفتیم. حالا مالها وبال گردن ما شده و کیف و منفعتش د برای دیگران گردیده. پس رحم و مهربانی کنید به ما، ولو به یک درهم، یا یک قرص نان. یا یک چیز اندک. سپس با فریاد می گویند: چقدر نزدیک است که شما هم مثل ما برای خود گریه کنید، دیگر نفعی ندارد، چنانچه ما گریه می کنیم و سودی ندارد. پس کوشش کنید برای خود پیش از آن که مثل ما گردید.(1)

حکایت 889 : حق رفاقت

حضرت آقا سید جعفر میر دامادی از قول پدرش نقل می کرد که پدرش شاگرد مرحوم خان و «آخوند کاشی» بوده «مرحوم خان قشقایی» زودتر از مرحوم کاشی به رحمت خدا می روند، در وقتی که مرحوم خان رحمت خدا می رود می گویند:

مرحوم آخوند خیلی حالش بد بوده بقدری مریض بوده که نمی توانسته راه برود، مرحوم آخوند خیلی مضطرب و ناراحت بود آخه رفیق صمیمی او بوده.

جنازه مرحوم خان را توی «مدرسه صدر» آوردند که براو نماز بخوانند تا جنازه را به مدرسه آوردند که دور حیاط مدرسه بگردانند بی تابی میکرده و نمی توانسته قدم از قدم بردارد.8.


1- زبده القصص؛ به نقل از منازل الآخره، ص 38.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه