هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 682

صفحه 682

آخوند می گوید: من صبح داشتم به مدرسه می رفتم توی خیابان و کوچه یک سری حیواناتی را دیدم که درب مغازه ها را باز می کنند و بعضی حیوانات طرف من می آمدند، از بس ترسیده بودم دویدم توی حمام که تو آمدی، میدانستم تو آدم خوبی هستی، گفتم بگذار یک مقدار ناسزا بگویم که حجاب شود، من مردم را به شکل حیوانات گوناگون نبینم و وقتی می خواهم از حمام به مدرسه بروم، دیگر نترسم. چون خیلی ترسیده بودم. خب، حجاب رفع شد، خلاصه ما را ببخش.(1)

حکایت 891 : گامهایی که جهت حضرت برداشت

مخلص و مداح اهل بیت عصمت و طهارت - علیهم صلوات الله اجمعین - آقای امیر محمدی نقل می کند:

یکی از شب های جمعه مقارن با ساعت یک نصف شب آمدم تخت فولاد ( قبرستان مؤمنین و علمای مشهور در اصفهان ) دیروقت بود و مردم خواب بودند، ماشین را خاموش نموده و با هل آن را داخل تکیه کردم.

یک چند زیلو روی هم بود آمدم و روی آنها نشستم تا بعد بروم استراحت کنم.

ناگهان چشمم به مقبره ی آقای سید محمد باقر درچهای استاد مرحوم آیت الله بروجردی - رضوان الله تعالی علیه . افتاد روی به آسمان کردم و صدا زدم: خدایا! من می دانم آقا سید محمد باقر در خانه ی تو آبرو دارد. این سید امشب به خواب من بیاید و یک خبری از آن دنیا به من بدهد.

رفتم خوابیدم در عالم رؤیا دیدم جمعیتی دور تا دور هم جمع شده اند که بعضی نشسته و برخی ایستاده بودند. در این هنگام دیدم آقا سید محمد باقر درچهای یک پیراهن سفید پوشیده و یک عرقچین بر سرش می باشد اشاره به من نمود و صدا زد هر قدمی که برای امام حسین علیه السلام در دنیا برداشتم در این جا ( عالم برزخ) دارند پایم حساب می کنند؛ یعنی دنیا و آخرت اگر می خواهی در خانه ی امام حسین علیه السلام را رها نکن.(2)

حکایت 892: نعره ی جنازه

محدث خبیر مرحوم حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان (متوفای 1359 ه ق) از علمای مخلص و ربانی بود و توفیقات سرشاری در ارشاد مردم با بیان و قلم نصیبشت.


1- داستان های مردان خدا.
2- کرامات الحسینیه؛ به نقل از: داستان های شگفت.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه