هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 684

صفحه 684

همه با هم اشعار او را تکرار می کردند.

او با آواز بلند یک قصیده طولانی را بند بند می خواند و هر بندش خطاب به پروردگار بود که: چرا قوم عاد را هلاک کردی؟ چرا قوم ثمود را هلاک کردی؟ چرا فرعونیان را در دریا غرق کردی؟ و ...

و چون هر بند که راجع به قوم خاصی بود، تمام می شد، دختران همه با هم می گفتند: به چه حسابی؟ به چه کتابی؟ و همین طور آن دختر رئیس، اعتراضات خود را بیان می کرد و دختران همه در تأیید او پاسخ می دادند.

من وارد شده بودم، ولی چون دیدم همه ی آنها با من نامحرم هستند، یک بار دور استخر حرکت کردم، سپس از همان راهی که آمده بودم به بیرون باغ رهسپار شدم.(1)

حکایت 894: عذاب تمایل

از امام باقر علیه السلام نقل می کنند که فرمود: در بنی اسرائیل عالمی بود که میان مردم قضاوت می کرد. همین که مرگش فرا رسید به زن خود گفت: وقتی که من مردم بدنم را غسل بده و کفن کن و در تابوت بگذار و رویم را بپوشان.

بعد از وفات او، همسرش همان عمل را انجام داد. پس از مختصر زمانی روی او را باز کرد تا یک بار دیگر صورت شوهرش را ببیند. (در عالم مکاشفه ) چشمش به کرمی افتاد که بینی شوهرش را می خورد و قطع می کند. زن بسیار ترسید.

شب شوهرش را در خواب دید و از علت کرم در بینی اش پرسید. قاضی گفت: اگر ترسیدی، بدان که این گرفتاری به خاطر میل و علاقه ای بود که نسبت به برادرت ورزیدم.

روزی برادرت با طرف مورد نزاعش برای قضاوت نزد من آمدند، اتفاقا پس از محاکمه حق هم با برادرت بود و آنچه از کرم به بینی ام دیدی که موجب رنجش مرا (در برزخ) فراهم کرد، همان میل قلبی در حکم به نفع برادرت بود.(2)

حکایت 895: چشمه ی کور

یکی از بزرگان علم و تقوی می فرمود: شخصی از بستگان ما در اواخر عمر ملکی خریده بود و از استفادهی سرشار آن، زندگی را می گذراند.5.


1- داستان هایی از علما؛ به نقل از: معاد شناسی ج 1، ص 143.
2- یکصد موضوع، پانصد داستان؛ به نقل از: داستان ها و پند ها ج 1، ص 55.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه