هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 685

صفحه 685

پس از مرگش، او را در خواب دیدند که در عالم برزخ، کور است. از علت آن پرسیدند؟ گفت: ملکی خریده بودم، وسط زمین چشمه ی آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و خود و حیوانات شان از آن استفاده می کردند، به خاطر رفت و آمد، مقداری از زراعت من خراب می شد. برای این که سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم، با خاک و سنگ و آهک، چشمه را کور کردم و خشکاندم و این باعث شد که اهالی ده مجاور برای آب به جاهای بسیار دور می رفتند. این کوری من به خاطر کور کردن آن چشمه ی آب است؟ گفتند: آیا چاره ای دارد؟ گفت: اگر ورثهام بر من ترحم کنند و آن چشمه را باز و جاری سازند تا دیگران استفاده کنند، حالم خوب می شود.

به ورثه اش مراجعه کردند و جریان را گفتند و آنها نیز پذیرفتند و چشمه را گشودند و مردم از آن استفاده می کردند.

پس از چندی آن مرحوم را در خواب دیدند که چشمش بینا شده و به خاطر این عمل، سپاسگزاری می کرد.(1)

حکایت 896: عذاب معاویه در عالم برزخ

امام باقر علیه السلام فرمود: روزی من و پدرم ( علی بن الحسین) به سوی مکه رهسپار بودیم، و هر دو سوار بر استر به راه ادامه می دادیم، ناگهان استر رم کرد، به جلو نگاه کردیم دیدیم به گردن پیرمردی زنجیرهای سنگین انداخته اند و او را می کشانند، و او گفت ای علی بن الحسین! به من آب بدهید، پدرم فرمود: این شخص معاویه است، به او آب نده، خداوند به او آب ندهد.

و مطابق روایت دیگر، امام صادق علیه السلام می گوید: من و پدرم به سوی مکه می رفتیم در محلی به نام ضجنان ( که یکی از بیابان های جهنم است) رسیدیم، پیرمردی را دیدیم که با زنجیرها او را می کشانند، و او آب می خواست، من خواستم به او آب برسانم، پدرم (امام باقر) فرمود: به او آب نده، خدا او را آب ندهد و مردی به دنبال او بود، و آن زنجیرها را کشاند و او را به درک اسفل دوزخ انداخت.(2) توضیح این که: این منظرهی وحشتناک، گوشه ای از جهان برزخ بوده که پردهی آن برای09


1- یکصد موضوع، پانصد داستان : به نقل از: داستان های شگفت، ص 292.
2- داستان ها و پندها، ج 5؛ به نقل از: تفسیر نور الثقلین ج 5، ص 409
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه