هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 692

صفحه 692

آرزو می کند که در آن مقام باشد.

پس به جناب سید می گوید: شما در چنین مقامی در کمال بهجت و آسایش هستید و ما در دنیا گرفتار هزاران ناملایمات و ناراحتی می باشیم، خوب است مرا نزد خود در این مقام جای دهید. جناب سید می فرماید: اگر مایلی با ما باشی، هفته ی دیگر شب جمعه منتظر شما هستم.

سید محمد صاف از خواب بیدار می شود و یقین می کند که یک هفته از عمرش بیش تر نمانده است، پس سرگرم اصلاح کارهایش می شود، بدهی هایش را می پردازد و وصیت های لازمه اش را به اهلش می نماید. بستگانش می گویند این چه حالتی است که عارضت شده؟ می گوید: خیال سفری طولانی دارم.

خلاصه روز پنج شنبه آنها را با خبر می کند و می گوید: امروز روز آخر عمر من است و امشب به منزل خود می روم. می گویند: تو در کمال صحت و سلامتی هستی. میگوید:

وعدهی حتمی است، شب را نمی خوابد و تا صبح به دعا و استغفار مشغول می شود و اهلش را وا می دارد استراحت کنند.

پس از طلوع فجر که به بالینش می آیند، می بینند سید محمد ص اف رو به قبله خوابیده و از دنیا رفته است.(1)

حکایت 903: دعای حضرت یوسف در قعر چاه

در روایات اهل بیت علیهم السلام می خوانیم: هنگامی که یوسف علیه السلام در قعر چاه قرار گرفت، امیدش از همه جا قطع و تمام توجه او به ذات پاک خداوند معطوف شد، با خدای خود مناجات می کرد و به تعلیم جبرئیل راز و نیازهایی داشت. در روایتی می خوانیم یوسف با خدا چنین مناجات کرد « اَللّهُمَّ یا مُونِسَ کُلِّ غَریبٍ وَ یا صاحِبَ کُلِّ وَحیدٍ وَ یا مَلْجَأَ کُلِّ خائِفٍ وَ یا کاشِفَ کُلِّ کُرْبَهٍ وَ یا عالِمَ کُلِّ نَجْوی وَ یا مُنْتَهی کُلِّ شَکْوی وَ یا حاضِرَ کُلِّ مَلاَءٍ یا حَیُّ یا قَیُّومُ اَسْئَلُکَ اَنْ تَقْذِفَ رَجائَکَ فی قَلْبی حَتّی لا یَکُونَ لی هَمٌّ وَ لا شُغْلٌ غَیْرُکَ وَ اَنْ تَجْعَلَ لی مِنْ اَمْری فَرَجا وَ مَخْرَجا اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ ... » پروردگارا! ای آن که مونس هر غریب و یار هر تنهایی، ای کسی که پناه گاه هر ترسان و برطرف کننده ی هر غم و اندوهی و آگاه از هر نجوی و آخرین امید هر شکایت کننده وت.


1- داستان های شگفت.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه