هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 708

صفحه 708

شیخ گفت: ای عبد الکریم! حکایت نویس مباش؛ چنان باش که از تو حکایت کنند!(1)

حکایت 925: طعام دیروز.. امروز

شیخ ابوسعید ابوالخیر با مریدان از جایی میگذشت. چاه خانه ای را تخلیه می کردند.

کارگران با مشک و خیک، نجاسات را از اعماق چاه بیرون می کشیدند و در گوشه ای می ریختند. شاگردان شیخ، خود را کنار می کشیدند و لباس خود را جمع می کردند که مبادا به نجاست آلوده شوند و به سرعت از آن جا میگریختند.

ابوسعید آنان را صدا زد و گفت: بایستید تا بگویم این نجاسات به زبان حال با ما چه می گویند. می گویند: ما همان طعام های خوش بو و خوش طعمیم که شما دیروز ما را به قیمت های گزاف می خریدید و از بهر ما جان و مال خود را نثار می کردید و هر سختی و مشقتی را در راه به دست آوردن ما تحمل می کردید. ما را که طعام هایی خوش طعم و بو بودیم، به خانه های تان آوردید و به یک شب که با شما هم صحبت و هم نشین شدیم، به رنگ و بوی شما در آمدیم. حال، از ما می گریزید؟! بر ما است که از شما بگریزیم.(2)

حکایت 926: نفاق در احوال پرسی

محمد بن سیرین، مشهور به ابن سیرین، فقیه، محدث و معبر إخوابگزار بزرگ قرن اول و دوم هجری است. در بصره به دنیا آمد و در همان شهر به سال 110 ه ق درگذشت.

در تعبیر خواب، شهرت جهانی دارد و مادرش صفیه کنیز ابوبکر بود. وی با بعضی آداب صوفیان، مثل پشمینه پوشی مخالف بود.

ابن سیرین، کسی را گفت: چگونه ای؟ گفت: چگونه است حال کسی که پانصد درهم بدهکار است، عیال وار است و هیچ چیز ندارد؟ ابن سیرین به خانه ی خود رفت و هزار درهم با خود آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبکار ده و باقی را خرج خانه کن و لعنت بر من اگر پس از این حال کسی را بپرسم ! گفتند: مجبور نبودی که قرض و خرج او را دهی. گفت: وقتی حال کسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوال پرسی منافق باشی. (3)


1- حکایت پارسایان؛ به نقل از: اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، ص 203
2- حکایت پارسایان؛ به نقل از: اسرار التوحید، ص 199.
3- حکایت پارسایان؛ به نقل از: کیمیای سعادت ج 1، ص 440.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه