هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 724

صفحه 724

کردند، در آن لحظه هر سه نفر در جلوی استخر بزرگ کاخ نشسته بودند، چرچیل گفت: آن ماهی بزرگ را در استخر می بینید، هر کس آن ماهی را تصاحب کند، برنده ی جنگ است.

هیتلر فورا اسلحهی «پارابلوم» خود را از کمر کشید و به این سو و آن سوی استخر پرید و شروع به تیراندازی های پیاپی به ماهی کرد، ولی سرانجام بی نتیجه و خسته و در مانده بر صندلی خود نشست و به موسولینی گفت: حالا نوبت تو است.

موسولینی لخت شده و به استخر پرید و ساعتی تلاش کرد، او نیز بی نتیجه، خسته و مانده بیرون آمد و بر صندلی خود نشست.

وقتی که نوبت به چرچیل رسید، صندلی راحتی خود را کنار استخر گذاشت و لیوانی به دست گرفت و در حالی که با تبسم سیگار برگ خود را دود می کرد، شروع به خالی کردن آب استخر با لیوان نمود. رهبران آلمان و ایتالیا با تعجب گفتند: چه میکنی؟ چرچیل در جواب گفت: من عجله ای برای شکست دشمن ندارم، با حوصله این روش مطمئن خود را ادامه می دهم. سرانجام پس از تمام شدن آب استخر، بی آن که صدمه ای به ماهی بخورد، صید از من خواهد بود.(1)

حکایت 949: دست در جیب برادر!

سعید بن حسن به محضر امام باقر(علیه السلام) آمد، آن حضرت از او پرسید: آیا در میان شما این روش هست که یکی از شما حضور برادر دینی اش برود و دست در کیسه (جیب) او کند و به اندازهی نیاز از پول آن بردارد و صاحبش از این کار جلوگیری ننماید؟ سعید عرض کرد:

نه، چنین فردی را سراغ ندارم.

امام باقر(علیه السلام) فرمود: بنابراین، برادری در کار نیست. سعید عرض کرد: در این صورت، ما در هلاکت هستیم؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: عقل این مردم هنوز تکمیل نشده است (یعنی تکلیف، بستگی به درجات عقل دارد و با اختلاف درجات عقل، تکلیف نیز مختلف می شود ).(2) عرض میکنم: شاید بتوان این فرمایش امام(علیه السلام) را در مورد رفیق و دوست نیز جاری دانست، شاید.).


1- داستان ها و پندها، ج 3؛ به نقل از: قربانیان استعمار، ص 25
2- داستان ها و پند ها، ج 3؛ به نقل از: اصول کافی ج 2، ص 174 (باب حق المؤمن علی أخیه).
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه