هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 734

صفحه 734

أکلت حنیفه ربها

زمن التقحم والمجاعه

لم یحذروا من ربهم

سوء العواقب والتباعه

یعنی: طایفهی بنو حنیفه پروردگار (ساخته ی) خود را هنگام قحطی و گرسنگی خوردند و در مورد پروردگار ( ساختگی) شان، از سرانجام و عاقبت بد نهراسیدند (چرا که با خوردن آن، پس از طی مراحلی، بت به مدفوع تبدیل می شود!)(1)

حکایت 967: جمجمهی سرد!

در زمان خلافت عثمان، شخصی کاسه ی سر کافری را که سال ها قبل مرده بود، از قبرستان برگرفت و نزد عثمان آمد و گفت: اگر کافر می سوزد، پس چرا این کاسه ی سر، نسوخته و حتی گرم و داغ نیست؟! عثمان از جواب در ماند، به حضور علی (علیه السلام) فرستاد، علی (علیه السلام) حاضر شد، عثمان به سؤال کننده گفت: سؤالت را باز گو.

او سؤال خود را تکرار کرد، علی (علیه السلام) دستور داد یک قطعه سنگ چخماق آوردند، فرمود:

این سنگ در ظاهر سرد است، ولی در درون آتش دارد که اگر این سنگ را به سنگی بزنیم، از آن آتش بیرون می جهد، جمجمه ی کافر نیز در درون آتش دارد.

در این هنگام عثمان گفت: اگر علی نبود، عثمان هلاک می شد.»(2)

حکایت 968 : درویش و عشق شاهزاده

آورده اند که پادشاه زاده ای بود در غایت جمال و کمال، هر که را نظر بر رخسار وی می افتاد به هزار دل عاشق زار وی شدی. وقتی کمند عشق او در حلق سوخته ای افتاد، درویش سوخته درمان کار و چارهی حال خود آن دید که در موضعی که شاهزاده تیر انداختی خود را در زیر آن خاک پنهان کرده، سینه را هدف ساخت. شاهزاده به تیر انداختن آمد. تیر اول که بزد بر سینه ی درویش آمد. آوازی از در وریش برآمد. شاهزاده به تعجیل بدانجا دوید و آن حال مشاهده کرد. بگریست و گفت: ای درویش! این کار را کردی؟ گفت: تا از لفظ در بار تو بشنوم که گویی این چرا کردی؟(3) از برای عشق مجازی مرد جان فدا می کند تا سخن مخلوقی شنود، آن جا که عشقن.


1- داستان دوستان، ج 1.
2- داستان دوستان، ج 1.
3- داستان عارفان.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه