هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 74

صفحه 74

کسی که خستگی را از تو گرفته و لذت این تنهایی را در کامت قرار داده، بر من ترحم نما که راه گم کرده ام و آرزو دارم به کردار تو موفق شوم.

فرمود: اگر از در راستی بر خدا توکل میکردی، گم نمیشدی، اینک دنبال من بیا. به کنار درخت رفت و دست مرا گرفت و با طی الارض) مرا به جایی آورد.

صبح طلوع کرده بود و فرمود: مژده باد تو را به این مکان که مکه است و صدای حاجیان را می شنیدم عرض کردم: تو را سوگند میدهم به آن کسی که به او در قیامت امیدواری، بگو که کیستی؟ فرمود: اکنون که مرا سوگند دادی، من علی بن الحسین (زین العابدین) هستم.(1)

حکایت 84: بیماری حضرت موسی(ع)

گویند: حضرت موسی علیه السلام را بیماری عارض شد، بنی اسرائیل نزد او آمدند و ناخوشی او را شناختند و گفتند: اگر فلان دارو را مصرف کنی شفا یابی.

موسی علیه السلام گفت: مداوا نمی کنم تا خدا مرا بدون دارو بهبود بخشد. پس بیماری او طولانی شد، خدا به او وحی فرمود: به عزت و جلالم سوگند! تو را عافیت نمی دهم تا به دارویی که گفته اند، درمان کنی. پس به بنی اسرائیل گفت: مرا با دارویی که گفتید معالجه کنید. پس او را مداوا کردند و بهبود یافت.

این در دل موسی علیه السلام حالت شکوه و اعتراضی پدید آورد. خدای تعالی به او وحی فرستاد که: خواستی حکمت مرا با توکل خود باطل کنی، چه کسی غیر از من داروها و منفعت ها را در گیاهان و اشیا قرار داده است؟!(2)

حکایت 85: توکل بر مخلوق!

آورده اند. در روزگار هارون الرشید سالی قحطی پیش آمد که باعث شد ارزاق عمومی به بالاترین قیمت خود برسد و مردم به شدت در رنج و مشقت بیفتند. هارون برای بهبود اوضاع اقتصادی، مردم را به گریه و زاری و دعا به درگاه الهی دعوت کرد. همچنین از مردم28


1- پند تاریخ ج 5، ص 182؛ به نقل از: بحار الانوار ج 11، ص 24.
2- یکصد موضوع، پانصد داستان؛ به نقل از: جامع السعادات ج 3، ص 228
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه