هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم صفحه 87

صفحه 87

حکایت 95: حیایی غریب از سگ

مرحوم آقای بلادی می فرمود: یکی از بستگانم که چند سال برای تحصیل در فرانسه توقف داشت در مراجعتش نقل کرد که در پاریس خانه ای کرایه کردم و سگی را برای پاسبانی نگاه داشته بودم، شب ها درب خانه را می بستم و سگ نزد در می خوابید و من به کلاس درس می رفتم و برمیگشتم و سگ همراهم به خانه داخل می شد.

شبی مراجعتم طول کشید و هوا هم به سختی سرد بود به ناچار پشت گردنی پالتو خود را بالا آورده، گوش ها و سرم را پوشاندم و دستکش در دست کرده، صورتم را گرفتم به طوری که تنها چشمم برای دیدن راه باز بود، با این هیئت به درب خانه آمدم تا خواستم قفل در را باز کنم، سگ زبان بسته چون هیئت خود را تغییر داده بودم و صورتم را پوشیده بودم، مرا نشناخت و به من حمله کرد و دامن پالتوی مرا گرفت، من فورا پشت پالتو را انداختم و صورتم را باز کرده، صدایش زدم تا مرا شناخت با نهایت شرمساری به گوشه ای از کوچه خزید، در خانه را باز کردم، هر چه اصرار کردم داخل خانه نشد، به ناچار در را بسته و خوابیدم.

صبح که به سراغ سگ آمدم، دیدم مرده است، دانستم از شدت حیا جان داده است.(1) عرض میکنم. این جاست که باید هر فرد از ما به سگ نفس خود خطاب کنیم که: چقدر بی حیاییم، راستی چرا از پروردگارمان که همه چیزمان از او است، حیا نمی کنیم و ملاحظهی حضور حضرتش را نمی نماییم. امام سجاد(علیه السلام) در دعای ابوحمزه می فرماید: أو لعلک بقله حیائی پنگ جاتنی .. أنا یا رب الذی لم أشتی فی الخلاء و لم أراقبک فی الملاء [یا شاید به خاطر کم حیایی و بی شرمیام مجازانم کردهای ... منم پروردگارا آن کسی که در خلوت از تو شرم نکردم و در آشکارا هم رعایت تو را نکردم.]

سگی را لقمه ای هرگز فراموش

نگردد، ور زنی صد نوبتش سنگ

حکایت 96 : اگر شما بپسندید، بر من هم گوارا است

حاج الحرمین الشریفین حاج جواد صباغ که از معتبرین تجار و ثقه و معتمد بود و دردی


1- داستان های شگفت ( آیت الله شهید عبد الحسین دستغیب).
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه