به عقل نازی حکیم تا کی
به فکرت این ره نمی شود طی
به کنه ذاتش خرد برد پی
اگر رسد خس به قعر دریا
رقّ الزّجاج و رقّت الخمر
فتشابها و تشاکل الامری
فکأنّملت خمر و لا قدح
فکأنّما قدح و لا خمر
از صفای می و لطافت جام
به هم آمیخته رنگ جام و مدام
همه جام است و نیست گویی می
یا مدام(1) است و نیست گویی جام
انت امرضتنی و انت طبیبی
و تفضّل علیّ بنظره یا حبیبی
و اسقنی من شراب وُدِّک کأساً
ثم زدنی حلاوه التّقریبی
«وَسَقَیهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً»(2)
خوشا آن زمانی که ساقی تو باشی
دهی دم به دم باده های نهانی
خوشا آن زمانی که هر ذرّه ما
به وجد اندر آید که ربّی سقانی
قیل انشأ یزید لعنه اللَّه
دع المساجد للعبّاد تسکنهم
و اجلس علی الدکه الخمار و اسقینا
ما قال ربّک فی القرآن ویل لمن
شربوا بل قال ربّک ویل للمصلّینا
1- 113. مدام؛ یعنی «می».
2- 114. سوره انسان، آیه 21.