معراج السعاده صفحه 1183

صفحه 1183

مؤاخذه می نمود حضرت می فرمود : بگذارید او را اگر مقدر می بود می شد» . (1)

مروی است که : «فرزندان خرد حضرت آدم بر بدن او بالا می رفتند و پائین می آمدند و پاهای خود را بر دنده های مبارک آن حضرت می گذاشتند مانند نردبان وبالا می رفتند تا سر او و بعد از آن به این نحو پائین می آمدند . و او سر به پیش افکنده بود و چشم از زمین بر نمی داشت و سخن نمی گفت . یکی از اولاد بزرگ او گفت : ای پدر ! چرا از این حرکت آنها را منع نمی کنی ؟ گفت : ای پسر ! آنچه من دیده ام شماندیده اید . و آنچه من دانسته ام شما ندانسته اید . یک حرکت کردم مرا از سرای کرامت وشرف به خانه ذلت و خواری افکندند . و از منزل نعمت و راحت به محل رنج و محنت انداختند می ترسم یک حرکت دیگر کنم بلایی دیگر به من نازل شود» . (2)

و مروی است که : «روزی حضرت عیسی علیه السلام را در بیابان ، باران شدیدگرفت ، به هر طرف می دوید پناهی نمی دید . تا رسید به مکانی که شخصی در نمازایستاده بود در حوالی او باران نمی آمد در آنجا قرار گرفت تا آن شخص از نماز فارغ شد . عیسی علیه السلام به او گفت : بیا تا دعا کنیم که باران بایستد . گفت : ای مرد ! من چگونه دعا کنم ، و حال آنکه گناهی کرده ام که مدت چهل سال است که در این موضع به عبادت مشغولم که شاید خدا توبه مرا قبول کند و هنوز قبول توبه من معلوم نیست ، زیرا از خدا خواسته ام که اگر


1- 7. احیاء العلوم ، ج 4 ، ص 296 .
2- 8. محجه البیضاء ، ج 8 ، ص 89 و 90 . و احیاء العلوم ، ج 4 ، ص 296
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه