معراج السعاده صفحه 416

صفحه 416

شبی آن را بگیرد ، یا دملی آن را برطرف کند ، و یا آبله ای آن را فاسد گرداند .

بر مال و جمال خویشتن غره مشو*** کان را به شبی برند و این را به تبی

و اگر به بیماری و مرض زایل نشود ، هیچ شبهه ای نیست که به رفتن جوانی و آمدن پیری جمال و حسن نیز خواهد رفت . و مرگی که هر کسی خواهی نخواهی آن راخواهد چشید آن را تباه خواهد ساخت . نگاه کن به رخسارهای زیبا و قامتهای رعنا وبدنهای نازک ، که چگونه در خاک پوسیده و متعفن شده ، که هر طبعی از آنها متنفرمی گردد و علاوه بر اینکه مایه حسن و جمال خود را نظر نماید که چیست ، اخلاطمتعفنه جمع گشته و خون و چرکی فراهم آمده و هیئتی از اینها حاصل شده .

گوشت پاره آلت گویای تو*** پیه پاره منظر بینای تو

مسمع (1) تو آن دو پاره استخوان*** مدرکت (2) دو قطره خون یعنی جنان (3)

کرمکی و از قذر آکنده ای*** طمطراقی (4) در میان افکنده ای

از منی بودی منی (5) را واگذار*** ای ایاز آن پوستین را یاد آر (6)

ای که به حسن و جمال خود می نازی ، و با خود «نرد» (7) عجب و غرور می بازی ، اگربه نظر عقل ، خود را بنگری از پندار و غرور بگذری . نظری به خود کن که کدام عضو تو راکثافت فرو نگرفته ، دهانت منبع آبی است که اگر چیزی به آن آلوده شود خود نفرت کنی . و بینیت آکنده کثافتی است که اگر ظاهر شود خود خجل


1- 54. گوش .
2- 55. وسیله درک کننده .
3- 56. قلب .
4- 57. فر و شکوه ، خودنمایی .
5- 58. منیت ، خود پسندی .
6- 59. ایاز ، غلام سیاهپوستی بود که در دربار سلطان محمود غزنوی خدمت می کرد و در اثر عقل و هوش وکیاست فوق العاده ای که داشت مورد علاقه سلطان محمود قرار گرفت . و او را جزء ندیمان و محرم اسرار خود قرارداد . و مدتی نیز امارت «قصدار و مکران» را به عهده داشت . او پوستین و چاروقی را در داخل اطاقی پنهان کرده بودو برای این که مقام و رتبه ، ویرا فریب ندهد از هر مدتی آن پوستین و چاروق را مورد ملاحظه قرار می داد . که مولوی داستان ویرا مفصل ذکر نموده است . رک : مثنوی مولوی ، طبع کتابفروشی اسلامی ، ص 489 . و قصه های مثنوی مولوی ، ص 55 .
7- 60. نوعی بازی
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه