معراج السعاده صفحه 916

صفحه 916

ای فرزند ! مرا طاقت فراق تو نیست ، اگر تو ترک وطن گویی ، مرا روزگار بی تو چگونه خواهد گذشت ؟ ! گفت : ای پدر ! ترا فرزندان دیگر هست که دل خود را به ایشان شادکنی و اگر من ترک خداوند خود گویم کسی مرا جای او نتواند بود ، که او را بدلی نیست .

آخر الامر پس دید که : پدر دست از او بر نمی دارد نیمه شبی خدم و حشم را غافل کرده از دار الخلافه فرار ، تا بصره هیچ جا قرار نگرفت . و بجز قرآنی از مال دنیا هیچ نداشت . و در بصره مزدوری کردی و در ایام هفته بجز روز شنبه کار نکردی . یک درهم و «دانگ» (1) اجرت گرفتی و در ایام هفته بدان معاش نمودی .

ابو عامر بصری گوید : دیوار باغ من افتاده بود ، به طلب مزدوری که گل کاری کند ، ازخانه بیرون آمدم ، جوان زیبارویی را دیدم که آثار بزرگی از او ظاهر ، و بیل و زنبیلی درپیش خود نهاده ، تلاوت قرآن می کند . گفتم : ای پسر ! مزدوری می کنی ؟ گفت : چرانکنم که از برای کارکردن آفریده شده ام . بگو مرا چه کار خواهی فرمود ؟ گفتم : گل کاری . گفت : به این شرط می آیم که یک درهم و دانگی به من اجرت دهی ، و وقت نماز رخصت فرمایی . قبول کردم و وی را بر سر کار آوردم . چو شام آمد ، دیدم کار ده مرد کرده بود و دو درهم از کیسه بیرون آوردم که به وی دهم قبول نکرد


1- 37. یک ششم هر چیز .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه