عبرت های روزگار صفحه 24

صفحه 24

جامه های زیبا پوشیده و گرم دارد.

در همین میان، دختری نیز با همین احوال، در دامان مادر و پدری دیگر پرورش می یافت. و سالها پس از این به یکدیگر رسیدیم. و ازدواج.

پای به پای یکدیگر پیش رفتیم. و پیشرفت ها نمودیم. و کمی بعد به ریاستی و یا تجارتی و یا... دست یافتیم.

راستی، جوانمردان! این همه موهبت ها از کجاست؟ و از کیست؟

چرا گذشته خویش را از یاد برده ایم؟

چرا به خاک بودن خویش نظر نمی افکنیم؟

و چرا نعمت ها را که از ماست، یاد نمی کنیم؟

هزاران مرحبا بر مولانا علی، که در اوج علی بودن، صورت بر خاک داشت.

و از خود اینگونه یاد می کرد:

«انَا عَبْدُکَ الضَعِیف الذَلِیل الْحَقِیر الْمِسْکِین الْمُسْتَکِین» (1) خدایا! ناتوانم. و خوار. و کوچک. و نیازمند. و زمینگیر.

و در یک سخن، پوچم و هیچ. و آنچه دارم روزی از کفم خواهد رفت و هیچ خواهم شد.

هیچ

کسی به یک مرد الهی گفت: از خدا برایم چیزی بخواه.

پرسید: چه بخواهم؟

گفت: می خواهم سرهنگ بشوم.

پرسید: بعد چی؟

گفت: سرتیپ.

پرسید: بعد؟


1- [1] دعای کمیل.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه