عبرت های روزگار صفحه 5

صفحه 5

و مردم وقتی که او را می دیدند حسرت و افسوس می خوردند، و دریغا می گفتند. و پاره ای نیز دیوانگی و جنون وی را محصول تحصیل و خواندن بسیار می دانستند.

بهلول نیز پیش خود می گفت: دینم به سلامت باد. دیگران آنچه می خواهند بگویند.

تربیت

او در دنیای دیوانگی به تربیت مردم کوشید. و هرگز از بیان حقیقت ها باز نایستاد. و در ترویج فرهنگ امام بسی شگفت انگیز کار کرد، که اگر می خواست آنهمه را در عالَم هشیاری صورت دهد، کارش تمام بود.

زمان رضا خان و فرزند تبهکار او، یکی از عالمان اصفهان، همین شیوه را پیش گرفت. او خود را به جنون و دیوانگی زد تا همه چیز را به گوش مردم رساند.

و رسانید.

کارش این بود که هرکجا محفلی برپا بودوارد می شد. و جمعیت را می شکافت، و خود را به منبر می رسانید. و بر بالای منبر هر چه می خواست می گفت. و بعد پایین می شد و می رفت.

روزی که امام دستگیر شد و به زندان رفت، بالای منبر گفت: بارها و بارها، به این سید- امام- پیغام فرستادیم، که پا بر روی دم این سگ- شاه- نگذرد، اما گذاشت و دید آنچه دید.

روزی دیگر به مدرسه چهارباغ که ختم مادر استاندار در آنجا برگزار بود، وارد شد.

از مقابل تمام لشکری ها، کشوری ها، بازاری ها و دیگران که از تهران و دربار نیز شرکت نموده بودند گذشت، و مستقیم به بالای منبر رفت، و گفت: عرض، مختصر است. زیاده شما را معطل نمی کنیم.

گلایه ای است از جناب استاندار محترم! و ریاست محترم شهربانی، اگر اینجا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه