نماز عشق صفحه 14

صفحه 14

محمد رضا رحیمی

در سال 1359 ما از گروه ابوذران 22 بهمن از شاهرود به منطقه گیلان غرب اعزام شدیم . ما که خود را برای عملیات آماده می کردیم در کف دره ای مستقر بودیم . تعداد دیگری نیرو نیز از شهر دیگری به ما پیوستند . محل استقرار ما مخفی بود ، ولی بعد از چند روز دشمن متوجه حضور ما در منطقه شد .

ما چادرهایی داشتیم ، ولی سنگرهای حفره روباهی نیز درست کرده بودیم که در هنگام خطر به آن جا پناه ببریم . کمی دورتر از چادرها هم مکان مسطحی را برای اقامه نماز در نظر گرفته بودیم .

یک روز مشغول نماز بودیم که خمپاره های عراق در اطراف چادرها و سنگرهای ما فرود آمد . بلافاصله بعد از نماز و با توجه به این که اواخر نماز هم بود به سنگرها پناه بردیم . بعد از گذشت چند

ثانیه یک خمپاره 120 میلی متری به محل اقامه نماز اصابت کرد . اگر این خمپاره چند ثانیه زودتر به آن جا می خورد اعضای گروه ما بسیار کم می شد و احتمالا مجروح و شهدای زیادی می داشتیم .

بعد از چند روز ، عملیات ما انجام شد و تاءثیر شگرفی در منطقه به جا گذاشت اگر چه شهدایی مثل عباس ملکی ، شهید رسولی ، و شهید محمدزاده را تقدیم کردیم .

نمازخانه یا پناهگاه

محمد رضا رحیمی

مدتی بود که در منطقه دشت عباس بودیم و از عملیات خبری نبود . فرصت خوبی بود که نمازخانه ای درست کنیم . قبلا لودر جایی را برای نمازخانه کنده بود و ما هم مشغول صاف کردن آن شدیم . ظهر بود که یکی از بچه ها رفت بالای سنگر فرماندهی و مشغول اذان گفتن شد . من چکش واره را برداشته بودم که داخل سنگر ببرم . از همه طرف بچه ها در حال حرکت به سمت نمازخانه ای بودند که چند روزی بود مشغول تکمیل آن بودیم .

در همین اثنا بود که صدای خمپاره ای بلند شد . با توجه به تجربه ای که داشتیم و حدود و محل فرود خمپاره را می دانستیم همگی خیز رفتیم . من خیلی سریع در عرض چند ثانیه خود را به قسمتی از نمازخانه که ساخته شده بود و چند متری بیشتر با من فاصله نداشت رفتم و به داخل آن جا خیز برداشتم .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه