نماز عشق صفحه 32

صفحه 32

سید محمد حسینی

سال 1365 ما در منطقه حاج عمران ، حوالی پیرانشهر بودیم . روزی به همراه چند نفر از رزمندگان رفتیم به شهر نقده و در این مرخصی کوتاه کمی با هم شوخی های زبانی نه چندان مناسب کردیم . کمی که گذشت برگشتیم پادگان . در بین رفقای ما ، برادرانی بودند که خیلی اهل دل بودند و با عبادات خالصانه خود بعضا در شرف شهادت قرار گرفته بودند . آنان مقدمه شهادت را که ترک گناه و انجام واجبات است ، به خوبی مراعات می کردند . خود را در حضور یار می دیدند و کوچک ترین کاری برخلاف خواسته خداوند انجام نمی دادند . نمازهای عارفانه را اقامت می بستند و نماز آن ها باعث می شد از کوچک ترین گناه هم بیمه شوند .

خلاصه ، شب آن روز که ما رفته بودیم مرخصی ، من در خواب دیدم که قطاری به طرف ما می آید . وقتی که از دوستان سؤ ال کردم قطار چیست ؟ گفتند آمده تا شهدا را ببرد . با توجه به وضعیت خاص منطقه و این که اصلا منطقه ما طوری بود که جایی برای حمله دشمن نداشت من تعجب

کردم که چه طور این رزمندگان شهید شده اند . آن قدر قطار ، شهید در خود جا داد که حتی در سالن های آن هم دیگر جایی نبود . من هم سوار شدم ولی ماءمور قطار آمد و با عصبانیت مرا پیاده کرد و قطار راه افتاد . دنبال قطار دویدم و سوار شدم .

به اولین شهیدی که در راهروی قطار بود رسیدم . خود را بر روی او انداختم و گفتم چرا مرا نمی برید ؟ او جواب داد : مگر رفتار و گفتار دیروزت در نقده یادت رفته که چه گفتی و چه کردی ؟ و دقیقا از حرف های شوخی روز قبل ما مطلع بود .

شهید پیشانی مرا بوسید و گفت : ببخشید ولی پیاده شو برو .

فردا شب همان صحنه خواب دیشب به وجود آمد . نیروهای دشمن با عملیات هلی برد به منطقه و مقر ما در مهران حمله کردند و تعداد زیادی از دوستان شهید شدند .

اگر نمازهای ما هم طوری بود که نمی گذاشت مرتکب گناهی بشویم ، ما هم سوار قطار شهدا می شدیم و نزد پروردگار خود می رفتیم .

مکان غصبی

ناصر گرزین

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه