نماز عشق صفحه 46

صفحه 46

وقت شام

عباس اشرفی

در عملیات والفجر 3 در مهران بودیم . 36 ساعت زیر آتش سنگین دشمن ، نیروها مقاومت بسیار خوبی کرده بودند و سرانجام دشمن را وادار به عقب نشینی کردند . وارد عملیات شده بودیم که به خودم آمدم که نماز صبح را نخوانده ام و فکر کردم وقت اذان صبح گذشته است . آب نبود ، دست های من هم خونی بود؛ چون یکی از برادران آرپی جی زن را پانسمان کرده بودم . در همان حالت تیمم کردم و گفتم اگر آب پیدا کردم بعدا دوباره نماز می خوانم ،

بعد از خواندن نماز دیدم یک تویوتا کنار سنگرم ایستاد و صدا زد برادران هر کس شام نخورده بیاید شام بگیرد . اتفاقا شام هم مرغ بود .

من خودم زدم زیر خنده . گفتم عجب امشب به من سخت گذشته که احساس کردم صبح شده و نماز صبح را خوانده بودم . وقتی ساعت را پرسیدم گفتند : ساعت 5/1 بامداد است

نماز بی نظیر

حسن محمدیان

ماه رمضان سال 1365 بود . گردان ما را که همگی بسیجی بودیم از منطقه اهواز جهت انجام ماءموریتی به نزدیکی شهر مهران انتقال داده بودند . در آن جا فرمانده گردان بعد از توجیه نیروها فرمان حرکت به سمت نیروهای دشمن را صادر کرد . ساعت 10 شب بود که ناگهان اطلاع دادند مسیر را اشتباه آمده ایم و باید برگردیم . در برگشت ، ناگهان منورها روشن شد . در یک دشت باز همه بر روی زمین دراز کشیدند ، ولی عراقی ها متوجه شدند و تیربارها شروع به کار کردند و باران گلوله از هر سو باریدن

گرفت .

فرمانده گردان ، نیروها را به پشت خاکریز هدایت کرد و وقتی همگی جمع شدیم رو به فرمانده دسته ما کرد و گفت بچه ها را حاضر کن و به خط بزن . هر کس هم حاضر نیست ، نیرویی را جایگزین او کن . دسته ما به سمت تیربارها و ضد هوایی ها هجوم بردند . ساعتی بعد در خاکریز عراقی ها بودیم و تعداد زیادی هم شهید شده بودند . تلفات دشمن هم زیاد بود . بعد از حدود یک ساعت پاتک سنگین عراق شروع شد و در یک جنگ نا برابر تعداد کمی از بسیجی ها - که تعدادشان به صد نفر هم نمی رسید- در برابر لشکری مجهز ، مردانه ایستادند . پیکر مطهر عزیزان یکی پس از دیگری به زمین می افتاد و چه شب زیبایی بود .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه