- جرعه نوشان ساغر عشق 1
- آوازی در سحر 3
- نماز بر روی برانکارد 4
- آموزش به سبک حسنین 5
- نماز حاجت 5
- نماز در سرما و برف 5
- عاشق وارسته 6
- مکان مخصوص عبادت 6
- نماز باید با حال باشد 7
- غیبت فرماندهان 8
- ماز شکر 8
- تکبیره الاحرام حقیقی 9
- سیل اشک در قنوت 10
- نماز با برکت 11
- اشتباه بزرگ 11
- قرآن قبل از نماز 12
- جابجایی به موقع 13
- نماز در اسارت 13
- نمازخانه یا پناهگاه 14
- هر چه خدا بخواهد 15
- مؤ ذن وظیفه شناس 15
- نماز جماعت یا نماز شب 16
- اعتراض نابجا 16
- تاءثیر فرمانده در معنویات 17
- آخ نگی 18
- غرق در دریای عشق 18
- هفتاد روز در سجده 19
- نماز در مجروحیت 19
- خلوتگاه راز 20
- نماز خون 20
- سفارش های آخر 20
- طیف نور 21
- کار ما مثل نماز است 22
- نماز مجوز امام زمان 22
- عشق به عبادت 23
- خواست و قضای الهی 24
- نماز در زیر آوار 25
- نماز در کمپرسی 25
- فرصت الهی 26
- نماز با شکوه 26
- پیشانی زخمی 27
- نماز باصفا 28
- دوبار نماز صبح 28
- معجزه الهی 30
- نماز آیات 30
- توسل به اهل بیت 31
- نماز بسیجی 31
- جا ماندن از قافله شهدا 31
- مکان غصبی 32
- خواب شیرین در سجده 33
- حمله حشرات 34
- نماز قبل از وقت 35
- باور کنید من نماز شب نمی خوانم 35
- عبادت دو کوه 36
- التماس به آقا امام زمان (عج ) 36
- پنکه دستی 37
- امداد غیبی 38
- حمام سیار 39
- چراغ بد قلق 40
- شکوه از دوستان 40
- نماز در حال دویدن 41
- ملاقات در سجده 42
- کار عارفانه 42
- توکل به خدا 43
- وضوی بی سر 44
- الهی العفو 44
- جنگ روانی 45
- وقت شام 46
- نماز بی نظیر 46
- درک حضور در محضر خدا 47
- نمازهای قضا 48
- نماز در شرایط بحرانی 48
- خضوع و تواضع 48
- اذان شبانگاهی 49
- تاءثیر عبادت در روحیه رزمندگان 49
- ریسمان الهی 50
- بو عطر حضرت زهرا (س ) 51
- نماز خونین 51
- نماز جماعت اجباری 52
- دسر بعد از نماز 53
- ام الفرایض جبهه ها 53
- ذکر گفتن در خواب 54
- بروید رکوع 55
- اثر فوق العاده نماز 55
- اجر من با خداست 56
- جماعت چهار نفری 56
- ترس دشمن از نماز 57
- نماز در کشتی غرق شده 57
- توفیق عبادت 58
- ترس شیطانی 58
- برپای پر و سر صدا 59
- عملیات ها برای نماز است 59
- چادر نماز 60
- تکبیر نمازگزاران 60
- دعوت الهی 61
- امداد فرشتگان 61
- نماز پشت میدان مین 62
- یک در دو جا 63
- امضای شهاتنامه 64
- نماز بر روی تانک 64
- نماز حاجت دو رکعتی 65
- خاطره شهر ویران 66
- نماز اضطراری 66
- اول نماز بعد جلسه 67
- صحبت با خدا 67
- جماعت پرخطر 68
- ایثار در شب سرد 68
- نماز شب ترک نشود 69
- توکل بر خدا 69
- پیرمرد با برکت 70
- ترس از زندگی 71
- نماز بیمه کننده 72
- نماز شب در قبر 72
- گریه در نخلستان 73
- اهمیت زیارت عاشورا 73
- توسل در نیمه شب 74
- کمک فرشتگان 74
- نماز بی وضو 75
- مناجات شبانه 76
چندین گلوله هم به بدن من اصابت کرد و با بدنی مجروح و خسته بر روی زمین افتادم . خون زیادی از بدنم رفته بود . ناگهان متوجه شدم که چند سرباز بعثی بالای سرم هستند . بعد از شلیک چند گلوله به اطرافم که یکی از آن ها هم به پایم خورد ، مرا سوار تویوتایی کردند و به عقب خط خودشان انتقال دادند . در آن جا دست ها و پاهایم را با سیم تلف بستند و در کنار خاکریزی رهایم کردند و خودشان به داخل سنگر رفتند .
صدایی به گوش نمی رسید . فقط گاهی صدای غرش توپخانه سکوت را می شکست . آن قدر تشنگی و جراحت فشار آورده بود که گاهی شهادتین را می گفتم و چنان
دچار دلهره و فکرهای جور وا جور شده بودم که گاه فکر می کردم تمام کوه های عالم را به دوش دارم .
ناگهان از دور صدایی به گوشم رسید . صدایی آشنا که از آن سوی خاکریزها از بلندگوی ارتش اسلام پخش می شد . الله اکبر . . . الله اکبر . . . آری صدای اذان صبح بود که رزمندگان را به اقامه نماز دعوت می کرد .
با خود اندیشیدم خدایا قبله کدام طرف است و با این وضع چگونه باید نماز بخوانم ، به ستاره ها نگاهی کردم و به سمتی که احتمال می دادم قبله باشد چرخیدم و با اشاره چشم تیممی کردم و شروع کردم به اذان و اقامه گفتن . بعد هم نماز خواندم . احساس عجیبی داشتم . احساس می کردم که واقعا دارم خدایی می شوم و قربه الله را با تمام وجود درک می کردم و تازه متوجه معنی این دو آیه شریفه شده بودم که می فرماید : اقم الصلوه لذکری و الا بذکر الله تطمئن القلوب . آن چنان اطمینانی در قلبم به وجود آمده بود که با وجود اطلاع از این که دارم به سیاه چال های بعثی می روم خوشحال بودم . اکنون از آن صبح دلپذیر 15 سال و اندی می گذرد؛ ولی هنوز نتوانسته ام نمازی به شیرینی آن نماز به پای دارم .
درک حضور در محضر خدا
حسن حسین زرگری
شب اول عملیات بدر بود . ساعت 45/12 به همراه بچه ها سوار بر قایق شدیم . از همان اول که در آبراه نینوا قرار گرفتیم خمپاره های دشمن اطراف قایق های ما می
خوردند . وضعیت خطرناکی بود . صبح شد . ما به علت شرایط مذکور نماز صبح را در قایق ها خواندیم . چون امکان برخورد گلوله ها
به ما وجود داشت ، فکر می کردیم که واقعا این نماز ، نماز آخرین است . حال و هوایی بسیار معنوی داشتیم و خدا خدا می کردیم که در حین نماز به دیدار معبود برویم . بعد از چند دقیقه که آفتاب زد ما به خشکی رسیدیم . خط مقدم دشمن را گردان دیگری از ما شکسته بود . ما راه آن ها را ادامه دادیم و وقتی رسیدیم به خشکی ، دشمن را تا دجله و فرات دنبال کردیم و نماز ظهر و عصر را با لباس و بدن خون آلود و با پوتین و تیمم خواندیم . و این دو نماز بهترین نمازهایی است که من تا کنون در عمرم خوانده ام .