نماز عشق صفحه 47

صفحه 47

چندین گلوله هم به بدن من اصابت کرد و با بدنی مجروح و خسته بر روی زمین افتادم . خون زیادی از بدنم رفته بود . ناگهان متوجه شدم که چند سرباز بعثی بالای سرم هستند . بعد از شلیک چند گلوله به اطرافم که یکی از آن ها هم به پایم خورد ، مرا سوار تویوتایی کردند و به عقب خط خودشان انتقال دادند . در آن جا دست ها و پاهایم را با سیم تلف بستند و در کنار خاکریزی رهایم کردند و خودشان به داخل سنگر رفتند .

صدایی به گوش نمی رسید . فقط گاهی صدای غرش توپخانه سکوت را می شکست . آن قدر تشنگی و جراحت فشار آورده بود که گاهی شهادتین را می گفتم و چنان

دچار دلهره و فکرهای جور وا جور شده بودم که گاه فکر می کردم تمام کوه های عالم را به دوش دارم .

ناگهان از دور صدایی به گوشم رسید . صدایی آشنا که از آن سوی خاکریزها از بلندگوی ارتش اسلام پخش می شد . الله اکبر . . . الله اکبر . . . آری صدای اذان صبح بود که رزمندگان را به اقامه نماز دعوت می کرد .

با خود اندیشیدم خدایا قبله کدام طرف است و با این وضع چگونه باید نماز بخوانم ، به ستاره ها نگاهی کردم و به سمتی که احتمال می دادم قبله باشد چرخیدم و با اشاره چشم تیممی کردم و شروع کردم به اذان و اقامه گفتن . بعد هم نماز خواندم . احساس عجیبی داشتم . احساس می کردم که واقعا دارم خدایی می شوم و قربه الله را با تمام وجود درک می کردم و تازه متوجه معنی این دو آیه شریفه شده بودم که می فرماید : اقم الصلوه لذکری و الا بذکر الله تطمئن القلوب . آن چنان اطمینانی در قلبم به وجود آمده بود که با وجود اطلاع از این که دارم به سیاه چال های بعثی می روم خوشحال بودم . اکنون از آن صبح دلپذیر 15 سال و اندی می گذرد؛ ولی هنوز نتوانسته ام نمازی به شیرینی آن نماز به پای دارم .

درک حضور در محضر خدا

حسن حسین زرگری

شب اول عملیات بدر بود . ساعت 45/12 به همراه بچه ها سوار بر قایق شدیم . از همان اول که در آبراه نینوا قرار گرفتیم خمپاره های دشمن اطراف قایق های ما می

خوردند . وضعیت خطرناکی بود . صبح شد . ما به علت شرایط مذکور نماز صبح را در قایق ها خواندیم . چون امکان برخورد گلوله ها

به ما وجود داشت ، فکر می کردیم که واقعا این نماز ، نماز آخرین است . حال و هوایی بسیار معنوی داشتیم و خدا خدا می کردیم که در حین نماز به دیدار معبود برویم . بعد از چند دقیقه که آفتاب زد ما به خشکی رسیدیم . خط مقدم دشمن را گردان دیگری از ما شکسته بود . ما راه آن ها را ادامه دادیم و وقتی رسیدیم به خشکی ، دشمن را تا دجله و فرات دنبال کردیم و نماز ظهر و عصر را با لباس و بدن خون آلود و با پوتین و تیمم خواندیم . و این دو نماز بهترین نمازهایی است که من تا کنون در عمرم خوانده ام .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه