کنکاشی در انگیزه های حجاب صفحه 17

صفحه 17

روحانی سوار شد و همین که ماشین شروع به حرکت کرد، آقای راننده به عقب برگشت و گفت: آقا به نظر شما این وضیعت همسر من اشکالی دارد. سپس به همسرش اشاره نمود که بی حجاب (حتی یک روسری هم نداشت) و در صندلی جلو نشسته بود، و ادامه داد که چرا شما حجاب را توصیه می کنید؟

آقای روحانی گفت: کمی صبر کنید پاسخ شما را خواهم داد. اتومبیل مقداری راه رفت و نزدیک یک ماشین خراب و تصادفی که کنار خیابان پارک شده بود رسید.

ناگهان آقای روحانی گفت: این ماشین را چرا اینجا رها کرده اند؟

راننده جواب داد: خوب خراب و بی ارزش است، بعد خودم به بچه ها گفتم: بچه ها آن اتومبیل چون خراب بود، پس اسم آن را می گذاریم ماشین مشتی مندلی نه بوق داره نه صندلی، سپس به طور آهنگین گفتم: تکرار کنید: ماشین مشتی مندلی، نه بوق داره نه صندلی، در ادامه گفتم: بچه ها با اتومبیل آن آقا چند کیلومتر دیگر راه رفت تا آنکه دوباره به ماشینی قراضه که صاحبش آن را رها کرده بود رسیدند، آقای روحانی دوباره پرسش خود را تکرار کرد

و پرسید آقا! چرا این ماشین را اینجا رها کرده اند؟

راننده پاسخ داده خوب معلومه و من دوباره به بچه ها گفتم: بچه ها! اسم این ماشین چی بود؟ و با بچه ها همراه شدم و گرفتیم: ماشین مشتی مندلی، نه بوق داره نه صندلی.

اتومبیل با راننده و همسرش و آقای روحانی مقداری دیگر رفتند تا وارد شهر شدند و در کنار منزلی ماشینی را دیدند که صاحبش روی آن چادری کشیده بود.

ناگهان روحانی به راننده گفت: آقای محترم! راستی حالا این اتومبیل را نگاه کنید. چرا روی این ماشین را چادر کشیده اند؟ راننده گفت: خوب! این ماشین خوب و تمیز است و ممکن است طمع دزدها را تحریک کند و یا بچه ها روی آن خط بیندازند یا...

در این هنگام آقای روحانی گفت: خودتان جواب خودتان را دادید حجاب و چادر برای حفظ ارزش زن از بدخواهان است و به سرعت به بچه ها گفتم: بچه ها این ماشین خوب بود، پس ماشین مشتی مندلی، نیست. امّا بی حجاب کدام ماشین است؟ یک صدا گفتند: ماشین مشتی مندلی و ...

و با هم خواندیم:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه