نفس: مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان صفحه 114

صفحه 114

جهان هم آینه است، این آینه را هم قرار داده تا مردم بتوانند او را ببینند، چون خودش را که نمی توانند ببینند.

درخواست موسی برای دیدن خدا

موسی بن عمران علیه السلام هم روی آن عشق پاکش عرض کرد:

محبوب من! وجود تو را می توان دید؟ خطاب رسید: به کوه روبرویت نگاه کن - آیاتش در سورۀ «طه» است - تجلّی نوری به کوه شد، کوه با آن عظمت در منطقۀ سینا، کوهی که در زمین ریشه دارد و از این طرف سر به فلک کشیده است. موسی بن عمران علیه السلام در یک لحظه دید که کوه مثل پنبۀ کنار زه حلّاج، به فضا زده شد و خودِ موسی هم: «وَ خَرَّ مُوسیٰ صَعِقاً» (1)مانند (2)مرده روی زمین طور افتاد، مدت ها افتاده بود که بعد وجود اقدس حضرت حق به او عنایت کرد، او را بلند کرد، تازه این تجلّی ای که به این کوه شده، چه تجلّی ای بوده؟ تجلّی ذات که نبوده، اگر تجلّی ذات بود که کل عالَم را مثل پنبه زده و از بین برده بود.

این تجلّی مثل خودِ قرآن مجید، تجلّی نزول بود. قرآن مجید هم تجلّی نوری دارد که بعد از تجلّی علم اصلی است. از آن تجلّی نوری در لوح محفوظ تجلّی کرده، از لوح محفوظ به جبرئیل تجلّی کرده، از جبرئیل در قالب الفاظ تجلّی کرده، الفاظ به قلب پیغمبر آمده، از قلب به زبان پیغمبر آمده، از زبان پیغمبر به گوش ما رسیده، ما هم طاقت شنیدن و فهمیدنش را داریم، اما اگر بخواهیم به اصل آن نگاه کنیم طاقت نظر و طاقت فهمیدن نداریم، اما در آینۀ جهان که رخسار یار را می توان در آن دید، مثل این که آفتاب را در آینه می توان تماشا کرد، خودش را نمی توان دید یا جلال و جمال او را در قلب می توان تماشا کرد.

ذات را که نمی توان دید، معرفت به ذات هم که محال است. شخصی به یک نفر گفت که آیا فلان کس را می شناسی؟ در جواب گفت: پنجاه و پنج سال عمر کرده ام،


1- (7)-اعراف(7):143؛«و موسی بی هوش شد.»
2- (8)-الاحتجاج:429/2؛از امام رضا علیه السّلام درباره آیۀ 143 اعراف پرسیدند فرمود: «یا ابن رسول الله فما معنی قول الله و لمّا جاء موسی لمیقاتنا و کلّمه ربّه قال ربّ أرنی أنظر إلیک قال لن ترانی الآیه کیف یکون کلیم الله موسی بن عمران لا یعلم أن الله تعالی ذکره لا یجوز علیه الرؤیه حتی یسأله هذا السؤال فقال الرضا علیه السّلام إن کلیم الله موسی بن عمران علم أن الله جل عن أن یری بالأبصار و لکنه لما کلمه الله تعالی و قربه نجیا رجع إلی قومه فأخبرهم أن الله عز و جلّ کلمه و قربه فقالوا لن نؤمن لک حتی نسمع کلامه کما سمعت و کان القوم سبعمائه ألف رجل فاختار منهم سبعین ألفا ثم اختار منهم سبعه آلاف ثم اختار منهم سبعمائه ثم اختار منهم سبعین رجلا لمیقات ربه فخرج بهم إلی طور سیناء فأقامهم فی سفح الجبل و صعد موسی إلی الطور و سأل الله عز و جلّ أن یکلمه و یسمعهم کلامه فکلمه الله تعالی و سمعوا کلامه من فوق و أسفل و یمین و شمال و وراء و أمام لأن الله عز و جلّ أحدثه فی الشجره ثم جعله منبعثا منها حتی سمعوه من جمیع الوجوه فقالوا لن نؤمن لک بأن هذا الذی سمعناه کلام الله حتی نری الله جهره فلما قالوا هذا القول العظیم و استکبروا و عتوا بعث الله علیهم صاعقه فأخذتهم بظلمهم فماتوا فقال موسی یا رب ما أقول لبنی إسرائیل إذا رجعت إلیهم و قالوا إنک ذهبت بهم فقتلتهم لأنک لم تکن صادقا فیما ادعیت من مناجاه الله إیاک فأحیاهم الله و بعثهم معه فقالوا إنک لو سألت الله أن یریک تنظر إلیه لأجابک و کنت تخبرنا کیف هو فنعرفه حق معرفته فقال موسی یا قوم إن الله لا یری بالأبصار و لا کیفیه له و إنما یعرف بآیاته و یعلم بعلاماته فقالوا لن نؤمن لک حتی تسأله فقال موسی رب إنک قد سمعت مقاله بنی إسرائیل و أنت أعلم بصلاحهم فأوحی الله جل جلاله إلیه یا موسی سلنی ما سألوک فلن أؤاخذک بجهلهم فعند ذلک قال موسی ربّ أرنی أنظر إلیک قال لن ترانی و لکن انظر إلی الجبل فإن استقرّ مکانه و هو یهوی فسوف ترانی فلمّا تجلّی ربّه للجبل بآیه من آیاته جعله دکّا و خرّ موسی صعقا فلمّا أفاق قال سبحانک تبت إلیک یقول رجعت إلی معرفتی بک عن جهل قومی و أنا أوّل المؤمنین منهم بأنک لا تری فقال المأمون لله درک».
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه