داستان های مبارزه با نفس صفحه 44

صفحه 44

توجهی به ما ندارد؟ به او گفتند: او، علی بن الحسین، زین العابدین(ع) است.

عبدالملک در همان جایی که بود، نشست و بدون آنکه حرکتی کند، دستور داد: او را نزد من آورید. چون حضرت را نزد عبدالملک آوردند، گفت: یابن رسول الله! من که قاتل پدرت _ امام حسین(ع) _ نیستم؛ پس چرا نسبت به ما بی اعتنا و بی توجه هستی؟

حضرت فرمود: قاتل پدرم به جهت کارهای ناشایستی که داشت، دنیایش تباه گشت و با کشتن پدرم، آخرتش نیز تباه گردید. اگر تو هم دوست داری که همچون او دنیا و آخرتت تباه گردد، هرچه می خواهی انجام بده.

عبدالملک عرضه داشت: خیر، هرگز من چنان نمی کنم، ولی از تو می خواهم تا در فرصت مناسبی نزد ما آیی تا از دنیای ما بهره مند شوی.

در این هنگام، امام سجاد(ع) روی زمین نشست و آنگاه دامن عبای خویش را گشود و به ساحت اقدس الهی اظهار داشت: خداوندا! موقعیت و عظمت دوستان و بندگان مخلصت را به او نشان بده تا عبرتش قرار گیرد.

ناگاه دامان حضرت پر از جواهرات گران بها شد و همه چشم ها بدان سو خیره گشت. سپس حضرت خطاب به عبدالملک کرد و فرمود: ای عبدالملک! کسی که این چنین نزد خداوند متعال آبرومند و محترم باشد، چه احتیاجی به دنیای شما دارد؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه