داستان های مبارزه با نفس صفحه 76

صفحه 76

و این شمشیر و این هم دست من؛ هرچه خواهی بکن. نوکر اندکی فکر کرد و سپس گفت: تو ستمی بر من کرده ای و بدون جهت مرا از نعمت دست محروم ساختی. اکنون گیرم که من دست تو را به قصاص بریدم، چه نتیجه به حال من خواهد داشت؛ من که دیگر صاحب دست نخواهم شد. پس چه بهتر که محاکمه من و تو همچنان برای روز قیامت بماند و دادخواهی در پیشگاه عدل الهی انجام گیرد. شخص تائب که این سخن شنید، امیدش از هر طرف قطع شد و آتش به جانش افتاد و آنچنان بیچاره شد که با تمامی غروری که داشت و مخصوص شیوخ عرب است، شروع به گریه کرد. چون صدای گریه اش بلند شد، رحمت الهی او را دریافت؛ خدای مقلب القلوب دل صاحب حق را نرم کرد و به حال او رقت آورد و گفت: بدون دیه و قصاص تو را عفو نمودم».(1)

بردباری شیخ

بردباری شیخ

«شیخ جعفر کبیر کاشف الغطا، یکی از علمای بزرگ شیعه است. خدمت شیخ وجوهاتی آورده بودند. شیخ پول را به مدرسه فرستاد [تا] میان طلبه ها تقسیم کنند. هنگام نماز بود، سرگرم نماز جماعت شد. نماز اول فارغ شد. [در] بین دو نماز، سید غیور و فقیری آمد. صاف ایستاد جلو جانماز شیخ [و] گفت: سهم مرا بده. فرمود: دیر آمدی، پیش از نماز هرچه بود، دادیم. سید غیور هیچ ملاحظه شیخ را نکرد؛ آب دهان را جمع کرد و به صورت شیخ انداخت. میان عرب، آب دهان انداختن در صورت کسی، از کشتن هم بدتر بود.


1- میرزا جواد ملکی تبریزی، رساله لقاء الله، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1360، صص 89 و 90.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه