توبه آغوش رحمت صفحه 145

صفحه 145

از روز راه رفتند تا راه آنها جدا شد و دو راه شد، و آن جوان از یک راه رفت و راهب از یکی دیگر؛ به ناگاه آن ابر بالای سر آن جوان رفت. راهب گفت: تو از من بهتری، دعا برای تو اجابت شده و برای من اجابت نشده، داستان خود را به من بگو؛ او خبر آن زن را گزارش داد. به او گفت: آنچه گناه در گذشته کرده ای برایت آمرزیده شده برای ترسی که به دلت افتاده باید بنگری در آینده چونی (1)؟

اصمعی و تائب بیابانی

اصمعی می گوید: در بصره به سر می بردم، نماز جمعه را خوانده و از شهر بیرون رفتم، مرد عربی را دیدم بر شتری نشسته و نیزه ای در دست دارد، چون مرا دید گفت: از کجایی و از کدام قبیله ای؟ گفتم: از طایفه ی اصمع، گفت: تو آنی که معروف به اصمعی هستی؟ گفتم: آری، من آنم، گفت: از کجا می آیی؟ گفتم: از خانه ی خدای عزّ و جل، گفت:

أَ و للّٰهِ ِ بَیْتٌ فِی الْاَرْضِ؟

آیا در زمین برای خداوند خانه ای هست؟

گفتم: آری، خانه ی مقدس معظم، بیت اللّٰه الحرام، گفت: آنجا چه می کردی؟ گفتم: کلام خدا می خواندم، گفت:

أَ و للّٰهِ ِ کَلامٌ؟

آیا برای خدا کلامی هست؟

گفتم: آری، کلامی شیرین، گفت: چیزی از آن را بر من بخوان، سوره ی و الذاریات را خواندم تا به این آیه رسیدم:


1- 1) - کافی: 2 / 69، باب الخوف و الرجاء، حدیث 8؛ بحار الأنوار: 67 / 361، باب 59، حدیث 6.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه