- مقدمه 1
- اشاره 3
- ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻮﺍﻧﯽ 4
- ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ 5
- ﺷﮑﻞ ﮔﯿﺮی ﺷﺨﺼﯿﺖ 7
- ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ 9
- اشاره 12
- ﮔﻨﺎﻩ ﭼﯿﺴﺖ؟! 13
- آیا موضوع گناه و توبه، شدت محبت خدا به بندگانش را نمی رساند؟! 14
- ریشه ی ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ 15
- اشاره 15
- ﺍﻧﻮﺍﻉ ﮔﻨﺎﻩ 15
- ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺻﻐﻴﺮﻩ عبارتند از: 27
- ﺑﻼهاﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ: 28
- ﺭﺍﻩ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﮔﻨﺎﻩ 29
- عوامل گناه 30
- 1. ماده گرایی 30
- 2. اندیشه فنا و مرگ 30
- اشاره 32
- عوامل تشدید گناهان 32
- 1. اصرار بر گناه 33
- 2. کوچک شمردن گناه 33
- 3. اظهار خوشحالی هنگام گناه 34
- 5. تجاهر به گناه 35
- 1. آثار وضعی گناه 36
- آثار گناهان 36
- اشاره 36
- 2. آثار گناه بر دل انسان 36
- 3. زوال نعمت 38
- 4. نزول بلا 40
- 6. تباهی ایمان 43
- 7. تاریکی دل 43
- 8. قساوت قلب 44
- 9. فکر گناه 45
- 11. گناه، گناه می رویاند. 47
- مصونیت از گناه و اشتباه 49
- 1. باور به حضور خدا 52
- اشاره 52
- 2. معاد باوری 53
- 3. عرضه اعمال 54
- 4. یاد مرگ 55
- 5 . نماز و عبادت 56
- اشاره 60
- استغفار و توبه در قرآن 69
- جبران گناه از دیدگاه روایات 72
- مراقبت کنید 93
- توبه بی ثمر 103
- توبه دروغین 105
- اشاره 105
- 1. کمک و صدقات پنهانی 106
- 2. هجرت و جهاد 106
- 4. انجام کار های نیک 107
- 3. دوری از گناهان بزرگ 107
- 5. قرض دادن 108
- 7. ایمان و عمل صالح 109
- 6. تقوا 109
- 8. توبه و بازگشت از گناهان 110
- 9 . خواندن نماز های مستحبی و نافله، مخصوصاً نماز شب 111
- 11. جهاد در راه خدا 112
- 10. خضوع در عبادت و اشک ریختن در دعا و مناجات 112
- 12. خوش اخلاقی 113
- 14. پیروی از پیشوایان دین 113
- 16. تلاوت قرآن 114
- 15. صلوات بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله) 114
- 18. روزه 115
- 20. فریاد رسی از ستمدیدگان 115
- 19. افطاری دادن به روزه داران مؤمن 115
- 22. استغفار روزانه 116
- 23. خداوند از حق الناس نمی گذرد 117
- جوانان و توبه 118
- اشاره 118
- 1. متخلفان تائب 122
- 2. توبه غلام وحشی 123
- 3. توبه یک راهزن مشهور 125
- 4. داستان همسایه ابوبصیر 127
- رباعی های توبه 129
فضیل بن عیاض نباشید، بدانید که فضیل منم و از کرده های زشت خود حقیقتاً توبه نموده ام.
4. داستان همسایه ابوبصیر
ابوبصیر می گوید: مرا همسایه ای بود از معاونین و همکاران سلطان جور، ثروت زیادی به دست آورده بود، چند کنیز آواز خوان و مطرب داشت و پیوسته مجلسی از هواپرستان تشکیل می داد و به لهو و لعب و عیش و طرب می گذراند؛ کنیزان آواز می خواندند و آنان شراب می خوردند، چون همسایه من بود همیشه به واسطۀ شنیدن آن منکرات، از دست او ناراحت بودم، چند مرتبه گوشزد کردم ولی او نمی پذیرفت. آن قدر اصرار نمودم تا روزی گفت: من مردی مبتلا و اسیر شیطانم، اگر وضع مرا به صاحب خود امام صادق(علیه السلام) بگویی، شاید خداوند مرا از پیروی نفس به واسطه تو نجات دهد.
ابوبصیر می گوید: سخن آن مرد بر دلم نشست، صبر کردم تا زمانی که خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم، داستان همسایه ام را به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم، حضرت فرمود: وقتی به کوفه برگشتی او به دیدن تو می آید، بگو جعفر بن محمد می گوید: آنچه از کارهای زشت می کنی ترک کن، برایت بهشت را ضمانت می کنم. به کوفه برگشتم مردم به دیدنم آمدند، او نیز با آنان بود همین که خواست حرکت کند، نگاهش داشتم، وقتی اتاق خلوت شد، گفتم وضع تو را به امام صادق(علیه السلام) شرح دادم، حضرت فرمود: او را سلام برسان و بگو آن اعمال را ترک کند تا برایش بهشت را ضمانت کنم. گریه اش گرفت، گفت تو را به خدا قسم، جعفر بن محمد(علیه السلام) این حرف را به تو فرمود؟ سوگند یاد کردم گفتم: آری. گفت: مرا همین بس و از منزل خارج شد. و به دنبال اصلاح خود شتافت.