جوان و توبه صفحه 127

صفحه 127

فضیل بن عیاض نباشید، بدانید که فضیل منم و از کرده های زشت خود حقیقتاً توبه نموده ام.

4. داستان همسایه ابوبصیر

ابوبصیر می گوید: مرا همسایه ای بود از معاونین و همکاران سلطان جور، ثروت زیادی به دست آورده بود، چند کنیز آواز خوان و مطرب داشت و پیوسته مجلسی از هواپرستان تشکیل می داد و به لهو و لعب و عیش و طرب می گذراند؛ کنیزان آواز می خواندند و آنان شراب می خوردند، چون همسایه من بود همیشه به واسطۀ شنیدن آن منکرات، از دست او ناراحت بودم، چند مرتبه گوشزد کردم ولی او نمی پذیرفت. آن قدر اصرار نمودم تا روزی گفت: من مردی مبتلا و اسیر شیطانم، اگر وضع مرا به صاحب خود امام صادق(علیه السلام) بگویی، شاید خداوند مرا از پیروی نفس به واسطه تو نجات دهد.

ابوبصیر می گوید: سخن آن مرد بر دلم نشست، صبر کردم تا زمانی که خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم، داستان همسایه ام را به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم، حضرت فرمود: وقتی به کوفه برگشتی او به دیدن تو می آید، بگو جعفر بن محمد می گوید: آنچه از کارهای زشت می کنی ترک کن، برایت بهشت را ضمانت می کنم. به کوفه برگشتم مردم به دیدنم آمدند، او نیز با آنان بود همین که خواست حرکت کند، نگاهش داشتم، وقتی اتاق خلوت شد، گفتم وضع تو را به امام صادق(علیه السلام) شرح دادم، حضرت فرمود: او را سلام برسان و بگو آن اعمال را ترک کند تا برایش بهشت را ضمانت کنم. گریه اش گرفت، گفت تو را به خدا قسم، جعفر بن محمد(علیه السلام) این حرف را به تو فرمود؟ سوگند یاد کردم گفتم: آری. گفت: مرا همین بس و از منزل خارج شد. و به دنبال اصلاح خود شتافت.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه