دانستنیهای علوی1 صفحه 292

صفحه 292

از جمله مباحث مهم درباره ارتباط عقل و اخلاق، تأثیر و تأثر آن دو بر یکدیگر واز همدیگر است.

همان طور که پیش تر دیدیم، تأثیر عقل بر اخلاق این است که انسان براساس عقل خویش، مفاهیم اخلاقی و خوب و بد افعال را درک می کند و نسبت به آنها امر و نهی می کند. حال باید دید تأثیر اخلاق بر عقل چیست. احادیث بسیاری در این باره از امام علی علیه السلام نقل شده است که در آنها فضایل اخلاقی و اعمال ارزشی از اسباب تقویت عقل برشمرده شده و در مقابل رذایل اخلاقی و گناهان از اسباب تضعیف عقل بیان شده است. امام در این باره می فرمایند: «با شهوتت مبارزه کن، و بر خشمت پیروز شو، و با عادت زشتت مخالفت کن تا نفست پرورش یابد و عقلت کامل شود.» (91) همچنین فرموده اند: «آن که خود را از مواهب دنیا بی نیاز کند، عقل را کامل کرده است.» (92) از جمله احادیث آن حضرت که در آنها

رذایل اخلاقی و گناهان از اسباب تضعیف و فساد عقل شمرده شده اند، سخنان زیراست: پیروی از هوای نفس، عقل را تباه می سازد. (93) عامل فساد عقل، حب دنیا است. (94) بدترین آفات عقل، کبر و نخوت است. (95) خشم و غضب، عقل ها را تباه می کند. (96) آفت عقل، عجب و خودپسندی است. (97) آن که لهو و خوشگذرانی اش فراوان باشد، عقلش کم می شود. (98) از دست رفتن عقل در زیاده طلبی است. (99) نکته مهمی که از این دو دسته احادیث یعنی احادیثی که عقل را وسیله فهم اخلاق می دانند و روایاتی که اخلاق را باعث افزایش عقل می دانند می توان استفاده کرد این است که عقل و اخلاق رابطه دوسویه دارند و این رابطه هیچ گاه قطع نمی شود و در نتیجه، عقل و اخلاق در این تعامل می توانند سیری تکاملی داشته باشند. به این بیان که آدمی باعقل اندکی که دارد، خوبی برخی افعال و زشتی برخی افعال را درک می کند. پس از این ادراک، اگر او به مقتضای عقل، عمل کند و افعال خوب را انجام داده، افعال زشت را ترک کند، عقل او بیش تر می شود، و در نتیجه خوبی و بدی های بیش تری را درک می کند. باز اگر به مقتضای عقلی عمل کند، دوباره افزون می گردد و در نتیجه محدوده بیش تری از اعمال اخلاقی را درک می کند. عکس این حالت نیز می تواند صادق باشد؛یعنی اگر آدمی به مقتضای عقل اندک خویش عمل نکند و مرتکب رذایل و گناهان گردد، همان عقل اندک نیز تضعیف و در نهایت نابود می گردد یعنی: صم بکم عمی فهم لایعقلون. (100) بر این اساس آدمی می تواند با عقل خویش اخلاقش را

تقویت کند و با اخلاق خویش، عقلش را کامل کند. همانطور که می تواند باعث تضعیف و نابودی عقل و اخلاق خویش گردد.

7. 2

دو مکتب غایت گروی «~ (Teleological theory) ~» و بایدگروی «~ (theory Deontoligical) ~» مهم ترین مکاتب مطرح در فلسفه اخلاق «~ (Ethies) ~» و اخلاق هنجاری «~ (Normative Ethies) ~» به شمار می روند و بسیاری از فیلسوفان اخلاق را می توان در یکی از این دو مکتب جای داد. مکتب غایت گروی، معتقد است ملاک اساسی درست بودن یا الزامی بودن عمل به لحاظ اخلاقی، ارزش غیراخلاقی است که به وجود می آورد. به دیگر سخن خود عمل فی نفسه خوب و الزامی نیست، بلکه برای داوری درباره خوبی و الزامی بودن عمل، باید به نتیجه و غایتی که به بار می آورد نظر کرد.

طرفداران این مکتب در تعیین غایت با یکدیگر اختلاف نظر دارند. اکثر آنان غایت را لذت می دانند. دیگران اموری همچون قدرت، معرفت و کمال را غایت اعمال اخلاقی معرفی می کنند.

در مقابل این مکتب، نظریه وظیفه گروی قرار می گیرد. پیروان این نظریه یا منکر آنند که ملاک داوری در باب خوبی و الزامی بودن عمل، غایت و ارزش غیر اخلاقی آن است، یا معتقدند این مکتب به تنهایی کافی نیست و خود عمل، با قطع نظر از غایت آن می تواند خوب و بد یا واجب و حرام باشد. (101) بنابراین غایت گروی تنها ملاک داوری را غایت عمل می داند؛اما وظیفه گروی ضرورتا به معنای نفی توجه به غایت در داوری نیست؛ بلکه می تواند این مطلب را بپذیرد، اما خود عمل و ویژگی های آن را نیز در داوری دخیل بداند.

به نظر می رسد احادیثی که در

اطلاق دوم و سوم عقل عملی نقل شد، مکتب بایدگروی را تأیید می کنند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه