دانستنیهای علوی1 صفحه 443

صفحه 443

رسول اکرم (ص) ده روز یا به نقلی یک ماه در طائف اقامت نمود و اشراف و بزرگان شهر را به اسلام دعوت کرد، ولی نه تنها هیچ کس ایمان نیاورد، بلکه آن حضرت را از شهر خود راندند و جوانان و سفیهان خود را تحریک کردند که پیغمبر را

سنگ باران کنند. در آن هنگام علی (ع) به دفاع از پیغمبر برمی خاست و تا آن جا که می توانست جلوی آنها را می گرفت، تا جایی که سنگ به سرش اصابت کرد و مجروح شد. (31)

دفاع از بیت کنندگان عقبه اولی: در ذی حجه سال سیزدهم بعثت گروهی از اهل مدینه که هفتاد و پنج تن آنان مسلمان بودند، به مکه آمدند و در عقبه اولی با پیغمبر اکرم (ص) پنهانی ملاقات کردند. این عده پس از سخنانی که با رسول خدا داشتند، با آن حضرت بیعت کردند و ضمن دعوت از پیامبر برای هجرت به مدینه، متعهد شدند که اگر رسول اکرم (ص) به مدینه آمد با جان و مال و افراد خود در راه دعوت آن حضرت به یاریش قیام کنند. هنگامی که کفار قریش از حضور و اجتماع آنها در مکه و نزد پیغمبر آگاه شدند، سلاح به دست گرفتند و به محل اجتماع آنها (عقبه اولی) هجوم بردند. در این هنگام علی (ع) که بیست و دو ساله بود همراه با حمزه دست به شمشیر بردند و آماده شدند که اگر کفار قصد حمله داشته باشند با آنها درگیر شوند. همین امر موجب شد که اهالی مدینه فرصت یابند تا پراکنده شوند؛ به گونه ای که وقتی کفار سررسیدند کسی از آنها را ندیدند و لذا آنها هم پراکنده شدند. (32)

در هم شکستن بتها: علی (ع) برای درهم شکستن بت بزرگ قریش (یا به نقلی بت خزاعه) که بر بام کعبه قرار داشت از شانه پیغمبر (ص) بالا رفت و آن را از فراز کعبه بر زمین انداخت. این فضیلت بزرگ منحصر به فردی است

که تنها در علی (ع) در طول تاریخ وجود دارد که برای درهم شکستن بتها از شانه پیغمبر خدا بالا رفت. این فضیلتی است که مانند ندارد و موهبتی است که هیچ کس با علی (ع) در آن شریک نیست.

در چگونگی شکستن بتها منابع معتبر سنی از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت می کنند که فرمود: در همان شبی که رسول خدا به من فرمان داد تا در بسترش بیارامم و آن حضرت از مکه مهاجرت کرد، پیامبر خدا من را به سوی بتها برد و فرمود: بنشین. من کنار کعبه نشستم. پیغمبر از شانه های من بالا رفت سپس فرمود: برخیز. من (در حالی که پیغمبر برشانه هایم بود) برخاستم. هنگامی که آن حضرت ضعف من را در زیر پای خود دید، فرمود: بنشین. من نشستم؛ آن گاه پیغمبر از دوش من فرود آمد و در برابرم نشست. سپس به من فرمود: ای علی از شانه های من بالا برو. من از شانه های آن حضرت بالا رفتم. در آن حال رسول خدا (در حالی که من بر دوش او بودم) برخاست، به گونه ای که من پنداشتم اگر بخواهم، می توانم به آسمان برسم. پس بر بام کعبه رفتم و پیغمبر (ص) از جای خود به یک سو رفت.

من بزرگترین بت آنها را بر زمین انداختم و آن از مس بود که با میخ آهنین بر سطح محکم شده بود. پیغمبر (ص) به من فرمود: آن را تکان بده. من تکان دادم، و پیوسته تکان می دادم. رسول خدا فرمود: بیشتر، بیشتر. جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا. تکان دادن بت را رها نکردم تا توانستم آن

را برکنم. آن گاه فرمود: آن را درهم کوب. پس من بت را درهم کوبیدم تا شکست، سپس فرمود آمدم. من و پیغمبر (ص) بازگشتیم و خوف آن داشتیم که یکی از قریش یا غیر آنان ما را ببیند. علی (ع) سپس فرمود: از آن به بعد دیگر بتی بر کعبه بالا نرفت. (33)

در همین ارتباط است که امیرالمؤمنین (ع) به ابوبکر فرمود: تو را به خدا سوگند می دهم آیا این تو بودی که رسول خدا بر دوش خود بالا برد تا بت کعبه را درانداز دو بشکند، تا آن جا که گویی می خواست به افق آسمان برسد، یا من بودم؟ ابوبکر پاسخ داد: البته تو بودی! (34)

هرچند در این نقل تصریح بر وقوع این حادثه در شب هجرت است، ولی برخی به اعتبار دیگر نقلها این امر را مربوط به زمان فتح مکه می دانند. با این وجود بعضی از جمله علامه مجلسی بر این اعتقادند که صراحت برخی از اخبار و ظاهر دیگر خبرها دلالت به وقوع آن در پیش از هجرت دارد، و البته جمع بین این اقوال نیز به سبب تعدد وقوع این امر امکان دارد. (35)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه