دانستنیهای علوی1 صفحه 820

صفحه 820

سیری در سنت امام نشان می دهد که در مرکز خلافت خود، همواره خویشتن به حسبه می پرداخته اند و علاوه بر گشت و گذار در بازارها، موارد خاص را نیز پی گیری می کرده اند و این کار را بخشی از وظایف خود می دانسته اند و حتی هنگامی که یکی از یاران حضرت، به نام اصبغ، به ایشان عرض کرد که حاضر است به جای ایشان در بازار به حسبه بپردازد و بهتر است که ایشان در خانه بنشیند، نپذیرفت و به او فرمود: «ای اصبغ، مرا نصیحت نکردی. (168)»


2) کوشش بر ناشناس بودن خود

گزارش های تاریخی متعددی در دست است که گاه حضرت به حسبه می پرداخت، مخاطب ایشان را نمی شناخت و به همین سبب گاه بی اعتنایی می کرد یا عکس العمل توهین آمیز از خود نشان می داد. این تأکید بر ناشناختگی، بدان دلیل بود که غالبا افراد در صورت شناختن امام ظاهر رفتار خود را اصلاح می کردند. بدین روی امام ترجیح می داد که در این گونه موارد ناشناخته بماند. برای مثال نیمه روزی که حضرت در حال بازگشت به خانه بود، زنی بر او راه بست و از تعدی شوهرش شکایت کرد و گفت که او را از خانه رانده است. امام نیز به در خانه آن زن رفت و شوهرش را خواست و به او گفت که با زن خود مدارا کند. آن مرد که امام را نمی شناخت، خشمگین شد و گفت: «به تو چه ربطی دارد! به خدا قسم، به خاطر این گفته ات، او را آتش می زنم.» در این هنگام مردم از هر سوی گرد آمدند و امام را امیرمؤمنان خطاب کرده، به او سلام گفتند. در این حال بود که آن مرد متوجه شد که آن شفیع،

خلیفه مسلمانان است و از رفتارش پوزش خواست. (169) هر چند ممکن است گفته شود که این ناشناختگی گاه اتفاقی بوده است، اما حضرت خود بر این ناشناس بودن مصر بود وگرنه می توانست به گونه ای خود را بشناساند و مخاطب را به پذیرش نظر خود مجبور کند. در واقعه دیگری، وقتی امام از باران به مغازه ای پناه برد، مغازه دار که ایشان را نمی شناخت، حضرت را از مغازه بیرون راند. (170)


3) تفکیک حقوق شخصی از حقوق عمومی

گاه حضرت که به حسبه می پرداخت، به موردی برمی خورد که ظاهرا مسئله شخصی به نظر می رسید، اما گویای حقی عمومی بود. بدین روی در این گونه موارد گذشت نمی کرد و متخلف را کیفر می داد. بدین ترتیب نشان می داد که هر جا پای منافع عمومی در میان باشد، گذشت شاکی چندان تأثیری ندارد. روزی امام علی علیه السلام کنیزکی را دید که نزد خرمافروشی می گرید. چون علت گریه را پرسید، کنیزک پاسخ داد که یک درهم خرما خریده است، اما اربابش آن را نمی پسندد و اینک می خواهد آن را پس بدهد، ولی خرمافروش حاضر به پس گرفتن آن نیست. امام خطاب به خرمافروش گفت: «ای خرمافروش، خرمایت را بگیر و درهم او را پس بده، چون که او خدمتکاری است و اختیاری از خود ندارد.» خرمافروش، علی را کناری زد و سخن او را نشنیده گرفت. در این هنگام مردم گفتند: «می دانی او کیست؟» گفت: «نه.» گفتند: «امیرمؤمنان را.» همان دم خرما را پس گرفت و درم کنیزک را به او داد و خطاب به امام گفت: «دوست دارم از من راضی باشی.» حضرت فرمود: «هرگاه حقوق مردم را کامل ادا کنی، بسیار از تو راضی خواهم بود. (171)»

در این جا چون آن مرد به وظیفه اش عمل کرد، حضرت از او درگذشت و حق خود را ندیده گرفت و گفت که رضایت او در گرو رضایت مردم و ادای حقوق آنان است. یک بار نیز مردی پس از خریدن پیراهنی، به دلیل نداشتن آن شروطی که تعیین شده بود، آن را پس آورد. اما فروشنده از پس گرفتن آن خودداری کرد و حتی خریدار را کتک زد. شکایت به حضرت بردند و چون ثابت شد که فروشنده به ناحق خریدار را زده است، امام او را نشاند و به خریدار گفت که قصاص کند. آن مرد از حق خود گذشت و او را عفو کرد. حضرت فرمود که خواستم در حق تو احتیاط کنم. سپس فروشنده را نه ضربه شلاق زد و فرمود: «این حق سلطان است. (172)»


4) آمادگی برای اقدام در هر زمانی

حضرت هر چند بامداد را به حسبه بر بازار اختصاص داده بود، هرگاه نیاز می افتاد، آماده بود تا به امر به معروف و نهی از منکر بپردازد. برای مثال در همان ماجرای شکایت زن از شوهر خود، امام بر اثر گرمای شدید روز، از او خواست تا اندکی برآساید و سپس به خانه آن زن برود. لیکن چون نگرانی آن زن را دید، اندکی درنگ کرد و سپس فرمود: «نه به خدا قسم: [صبر نمی کنم ] تا آن که حق مظلوم با قوت گرفته شود. (173)» بدین ترتیب، حضرت همواره آماده اجرای حدود خدا و حسبه و خدمت در جهت تحقق معروف ها و از میان رفتن منکرها بود و در این راه هیچ سستی و کاهلی از خود نشان نمی داد. (174)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه